«ماجراهای آقای چوخ بخت یوخ»
بخش دوم
نوشتهی: طیفور بطائی
با صدای: راوی حکایت باقی
اجرا: دوشنبه ۱۴ مهر ۱۳۸۲
از بد حادثه اینجا به پناه آمدهایم
«. . . تازه داشت زندگی سر و سامان میگرفت که «خانم چوخ بختیوخ» عضو انجمن زنان شد. هر هفته جلسه داشت. هر حرفی که آنجا زده میشد، همانشب خانم در خانه پیاده میکرد. . . خانم بهطور جدی معتقد شده بود که مردها هم میتوانند بچه بزایند و «آقای چوخ بختیوخ» در این سالها کلاه سر خانم گذاشته است. . .
هر چیزی را در جلسۀ انجمن شنیده بود، فهمیده نفهمیده، قاطی آجیل و شیرینی، سه چهار تا رویش میگذاشت و به عنوان گفتۀ بزرگان تحویل دوستانی میداد که به اصطلاح داشت روی آنها کار میکرد. . .
چند تا اسم هم یاد گرفته بود. به «سیمون دوبوار» میگفت «سیمین بودار» به «کلارا زتکین» میگفت «کلارا زگیلی» اسم «رابعه» و «پروین اعتصامی» را هم که از داستانهای شب رادیو آن زمانها به یاد داشت.
داستان «موش و گربه» را از خانم پروین میدانست و میگفت: «منظور شاعر از گربه، مردهاست و موش هم زنها هستند»
تکههائی از داستان «رابعه» را هم به یاد داشت. آن قسمتهائی را هم که از یاد برده بود، با هوش خلاق خود پُر میکرد. مثلا یادش رفته بود که «رابعه» را در حمام رگ زدند، میگوید بیچاره از زور ناچاری دلاک حمام شده بوده.
به نظر «خانم چوخ بختیوخ» تمام نابرابریهای دنیا و همۀ فسادها، از جمله همین آخوندها تقصیر مردها بوده و هست. اصولا مردها در تمام طول تاریخ، حتی همین «بختیوخ» بیدست و پای خودش هم، به زنها تجاوز کردهاند. و افسوسهائی که بر بیخبریهای گذشته میخورد، به صورت غضب درآمده و بر سر «آقای چوخ بختیوخ» کوبیده میشد. . .»
* * *
ماجراهای آقای چوخ بختیوخ (بخش سوم)
* * *