قصه وفا (افسانه عشق)
شعر: تورج نگهبان
آهنگ: حبیبالله بدیعی
خواننده: مرضیه
ز کوی تو دل خستهی ما پا نکشیده
به جز نفش تو دل در دل شبها نکشیده
به لبخند تو زیبا شده خلوتگه مستان
چو لبخند تو نقشی لبِ مینا نکشیده
روی تو بهار دلم، شمع شبِ تار دلم
به قلب من راز تو مانده
به گوشم آواز تو مانده
تویی در بَر من، ساغر من
شرابِ جانپرور من که از تو مستم
بُوَد از تو نشان بر دل و جان
بیا که از سوز نهان دَمی نَرَستم
بیا تا نِگهم راز مرا بگوید امشب
که افسانهای از عشق و وفا بگوید امشب
* * *