زلف پریشان
شعر: تورج نگهبان
آهنگ: مجید وفادار
خواننده: مرضیه
از راز دل اشکم پرده چو بر میگیرد
دنیای عشق من رنگ دگر میگیرد
بنشیند نقش تو در چشمم حیران
با چشمانی مست و زلفی پریشان
ز فروغ سیمین مه چو افق روشن گردد
چکنم از عشقت ای مَه که بلای من گردد
همهشب که منم به بلای هجران
بنشیند نقش تو در چشمم حیران
با چشمانی مست و زلفی پریشان
چو به پا معشوقی، عاشق جان ریزد
چو نسیمی از کوی عشقی برخیزد
دلم کُنَد هوای جانان
مرغ دل گویی لب از سخن بسته
در موج اشکم چهرِ تو بِنشَسته
چو زورقی میان طوفان
نقش امیدی، همچون رویایی
قصهی عشقی، راز گویایی
درد مرا بخشد درمان
بِنشینَد نقش تو در چَشمم ای جان
با چشمانی مست و زلفی پریشان
* * *