با تمام اشکهایم . . .
(چشمه خون)
شعر: فریدون مُشیری
آهنگ: رهام سبحانی
خوانندگان: حسن شرقی و هاله سیفیزاده
«گروه موسیقی بیداد»
با تمام اشکهایم . . .
(چشمه خون)
شرمتان باد! ای خداوندان قدرت!
بس کُنید!
بس کُنید از این همه ظلم و قساوت،
بس کُنید!
ای نگهبانان آزادی!
نگهداران صلح!
ای جهان را لطفتان تا قعر دوزخ رهنمون!
سُرب داغ است این که میبارید بر دلهای مردُم،
سُرب داغ!
موج خون است این که میرانید بر آن
کشتی خودکامگی را
موج خون!
گر نه کورید و نه کر.
گر مسلسل هایتان یک لحظه ساکت می شوند؛
بشنوید و بنگرید:
بشنوید، این «وایِ» مادرهای جانآزرده است
کاندرین شبهای وحشت سوگواری میکُنند
بشنوید این بانگ فرزندان مادر مُرده است
کز ستمهای شما هر گوشه زاری میکُنند
بنگرید این کشتزاران را، که مُزدورانتان
روز و شب با خون مردم، آبیاری میکُنند!
بنگرید این خلق عالم را، که دندان بر جگر،
دمبهدم بیدادتان را
بُردباری میکُنند.
دستها از دستتان ای سنگچشمان، بر خُداست
گر چه میدانم،
آنچه بیداری ندارد، خواب مرگ بیگناهان است و وجدان شماست!
با تمام اشکهایم، باز، ـ نومیدانه ـ
خواهش میکُنم
بس کُنید!
بس کُنید!
فکر مادرهای دلواپس کُنید.
رحم بر این غنچههای نازک نورس کُنید.
بس کُنید!
فریدون مُشیری
از مجموعهٔ «از خاموشی»
* * *
برگشت به فهرست اشعار «فریدون مُشیری»
* * *