شعر و دکلمه: شهیار قنبری
آهنگ: اسفندیار منفردزاده
ترانهخوان: شهیار قنبری
با این ترانه از آتن گریختم. که زخم اثنیعشر و شیرخشک آزارم میداد. شیر گاو نبود! به لندن رفتم و از لسآنجلس سر زدم. شبی شعر را به «اسفندیار» که پیش از من به آن شهر رسیده بود سپردم. همانجا، ساز را برداشت و ملودیهای زیبا ساخت.
فرصت نشد ترانه را تمام کند. دو سال بعد در تهران انقلابزده، ترانه را به همان شکل ناتمام ضبط کردم تا حرمت «دوست» رعایت شده باشد.
راهنمای آکروپولس گفت: پارسیان پیش پای شما، شمشیر بر کف، فتح شهر مرا به خنده نشستند. نیمنگاهی از من به یار زمستانی ـ خطی از ماسیدگیی لبخندهاش تا من!
ـ یعنی پارسیان تا اینجا هم آمدهاند!؟
پیرامون ما اما از آنان خبری نبود. گفتم:
ـ پس ما نه تنها دشمن خویش، که دشمن اینان نیز بودهایم!
هی، مرد! ما کم نبودهایم!
[دریا در من، گزینۀ ترانههای شهیار قنبری، نشر نکیسا (آمریکا)، چاپ اول ۱۹۹۵، ص. ۱۰۹.]
* * *
مرا نترسان دوست
مرا نترسان یار
مرا نترسان خوب
من از سرودن شعری بلند نمیترسم.
ـ بلند؟
یعنی کمند.
برای تو باید
دوباره شعری گفت.
مرا نترسان دوست
مرا نترسان یار
مرا نترسان خوب
که من نمیترسم.
من از سرودن منظومههای آتشرنگ
در برودت این شبگیر هراس ندارم
که رنگ گونهی تو:
ـ اتفاق رویش لاله است
بر تن این دشت.
با من بگو
که میشود آیا
از درگاه عشق
بیشعر تازهیی برگشت؟
دوباره مرکب
دوباره قلمدان،
دوباره رخت شاعریام را
بیار
ـ ای بیدار!
برای تو باید دوباره شعری گفت.
مرا نترسان یار،
که من نمیترسم.
آتن ـ بهار ۱۹۷۸
* * *
دکلمه ـ ترانههای «شهیار قنبری» در سایت «راوی حکایت باقی»
* * *