دکلمه و شعر: شهیار قنبری
آهنگ: مهرداد آسمانی
ترانهخوان: گوگوش
بـایـد از سنـگر بی سنـگ تــو برمیگشتم
از مــدار عـشق کمـرنـگ تــو برمیگشتم
بـایـد آنشــب کــه فــرو تـنـــانـه در میدانت
«من» من کُشته شد از جنگ تو برمیگشتم
بـایـد از جـنـگ تـو با هـر چه کـه از من مانده
ترکِ اسبِ دست و پا لنگِ تـو بر میگشتم
عـشــق تـو لحن بـدِ سیلِ مُـصیـبـتبـار اسـت
بـایـد از لـحـن بـد آهـنـگِ تـو بـرمیگشتم
شـعـر سـر سـپردن از هـجوم دلـتـنگی بود
بـاید از شـعـرکِ دلـتـنـگِ تـو بـرمیگشتم
بـایـد آنشــب کــه فــرو تـنـــانـه در میدانت
«من» من کُشته شد از جنگ تو برمیگشتم
بابلسر، تابستان ۱۳۵۵
دریا در من، گزینۀ ترانههای شهیار قنبری، نشر نکیسا (آمریکا)، چاپ اول ۱۹۹۵، ص. ۹۸
* * *
این دکلمه ترانه در ساندکلود
* * *
دکلمه ـ ترانههای «شهیار قنبری» در سایت «راوی حکایت باقی»
* * *