شمع شبانه
شعر: معینی کرمانشاهی
آهنگ: مجید وفادار
خواننده: داریوش رفیعی
من شمعم، شمع شبانه
در عالم گشته فسانه
همه جا خود را میسوزم
که شب یاران افروزم
میسوزم تا به سحرگه
از رازم کس نشد آگه
خوش و بیپروا میسوزم
که زسر تا پا میسوزم
نه وفاداری، نه وفاخواهی
که به قلبِ من ببَرد راهی
چو جانِ من افروزد
همه خودبینی،
همه خودخواهی
نشود پیدا دلِ آگاهی
ز من وفا آموزد
من و شب و پروانه
من و دلِ دیوانه
ز اشک و آتش خرسنـد
تو حال من کی دانی
که خود نباشی چون من
به عشق رویی پابند
اگر چو آتش میسوزم شبها
خوشم که بزمی افروزم شبها
با هر لبخند
من در راه محبت پا از سر نشناسم وز آتش نکُنم پروا
یک امشب را با شادی میسوزم تا چه شود فردا
دل من، ز وفا میسوزد که وفا به شما آموزد در این دنیا
من و شب و پروانه
من و دلِ دیوانه
به اشک و آتش خرسند
تو حال من کی دانی
که خود نباشی چون من
به عشق رویی پابند
* * *
«شمع شبانه» (مجموعه ترانهها)
* * *