غزل آواز (ترانه‌سرود‌ه‌های جنتی‌عطایی با صدای ابی)

ایرج جنتی عطایی ابی

کرنولوژیکال در معنا یعنی کارنامه‌ی عملکرد شخص در سالهای گذشته و مرور فعالیت‌هایش در دوران کاری او. نوعی «یادکارنامه» و نمونه‌ی مثالش ترانه‌ی غزلِ آواز با آهنگ و صدای دامون نوردین که در سال ۱۳۹۱ منتشر شد و در آن یاشار هاشم‌زاده (ترانه‌سرا) از کارهای مشترک و ماندگار ایرج جنتی‌عطایی و ابراهیم حامدی (ابی) نام می‌برد. ترانه‌ها را به ترتیبی که در متن شعر نام برده شده بشنوید.

غزلِ آواز
ترانه‌سرا: یاشار هاشم‌زاده
خواننده و آهنگ‌ساز: دامون نوردین

وقتی خورجینِ ترانه
پُرِ کندوی عسل بود
واژه‌واژه، زندگیمون
عاشقانه و غزل بود

این روزا صدا، صدا نیست
می‌شه به ترانه شک کرد
باید اون خاطره‌ها رُ
روی پوستِ شیر، حَک کرد

رو تنِ درختِ زخمی
مرهمِ ترانه‌ها کو؟
برای مولای سبزپوش
بالِ پروازِ صدا کو؟

واسه تکرارِ یه تاریخ
به رهایی بگو آره
تو بذار شب‌گریه‌هامون
خاطره بشن دوباره

به سایه‌ها چیزی بگو
طلوع کن و گریه نکن
وقتی تو گریه می‌کنی
می‌شکنه بغضِ میکروفن

وقتی زندگی مرورِ
لحظه‌های عاشقی بود
سبدِ” خاتونِ قصه
پُر عطرِ رازقی بود

خونه و خاطره لبریز
از ترانه و صدا شد
تپشِ قلبِ یه تندیس
آخرِ قصه‌ی ما شد

با ستاره‌های سُربی
شبِ ما خاکستری نیست
از همین ترانه راهی
تا شبِ نیلوفری نیست

تو چی هستی که کلامت
هنوزم تاجِ ترانه‌س
شبِ غوغای سکوتت
شبِ تاراجِ ترانه‌س

دوباره بوسه بر ماه و
دوباره حسرتِ پرواز
صدام کردی که برگردم
به جشنِ یک غزل‌آواز

مثلِ پروانه‌ای در مُشت
شبُ هم‌غُصه‌ی من کن
سکوتُ دستِ برگشتن
صدا رُ پایِ رفتن کن

گُلِ سرخُ بچین وقتی
سیاه‌پوشا رُ می‌بینی
تحمل کن! بخون از نو
که تو سایه نمی‌شینی

ویدیو کلیپی از این ترانه را هم در «یوتیوپ» ببینید.

* * *

یادکارنامه (کرنولوژیکال) «بهروز وثوقی»
یادکارنامه (کرنولوژیکال) «علی حاتمی»
یادکارنامه (کرنولوژیکال) «بهرام بیضایی»
یادکارنامه (کرنولوژیکال) «ایرج جنتی‌عطایی» و «ابی»

* * *

آخرین ضربه را محکم‌تر بزن! (نگاهنگ)

ابی درخت

تو بزن، تبر بزن!
آخرین ضربه رو محکمتر بزن!

درخت
کلام: ایرج جنتی‌عطایی
آهنگ: سیاوش قمیشی
خواننده: ابی

تویِ تنهاییِ یک دشتِ بزرگ
که مثِ غربت شب بی انتهاست
یه درختِ تن‌سیاهِ سر بُلند
آخرین درختِ سبز سرِپاست

رو تنش زخمه، ولی زخمِ تبر
نه یه قلبِ تیر خورده، نه یه اسم
شاخه‌هاش پُر از پَرِ پرنده‌هاست
کندویِ پاکِ دخیل و طلسم
چه پرنده‌ها که تو جاده‌ی کوچ
مهمونِ سفره‌ی سبز اون شدن
چه مسافرا که زیرِ چترِ اون
به تنِ خستگی‌شون تبر زدن

تا یه روز تو اومدی بی‌خستگی
با یه خورجینِ قدیمیِ قشنگ
با تو نه سبزه، نه آینه بود، نه آب
یه تبر بود با تو با اهرمِ سنگ

اون درختِ سر بُلندَ پُر غرور
که سرش داره به خورشید می‌رسه؛ منم، منم
اون درختِ تن‌سپرده به تبر
که واسه پرنده‌ها دلواپسه؛ منم، منم

من صدایِ سبز خاکِ سُربی‌ام
صدایی که خنجرش رو به خداست
صدایی که توی بُهتِ شبِ دشت
نعره‌ای نیست ولی اوج یک صداست

رقصِ دستِ نرمت ای تبر به‌دست
با هجومِ تبرِ گُشنه و سخت
آخرین تصویرِ تلخِ بودنهِ
توی ذهن سبزِ آخرین درخت

حالا تو شمارش ثانیه‌هام
کوبه‌های بی‌امونِ تبرهِ
تبری که دشمنِ همیشه‌ی
این درختِ مُحکم و تناورهِ

من به فکر خستگی‌های پَرِ پرنده‌هام
تو بزن، تبر بزن!
من به فکرِ غربتِ مسافرام
آخرین ضربه رو محکم‌تر بزن!

* *‌ *

error: Content is protected !!