ناصر مسعودی ـ بانو هما: چهارشنبه‌سوری

ناصر مسعودی بانو هما چهارشنبه سوری


چهارشنبه‌سوری
شعر: پرویز خطیبی
آهنگ: ناصر خدیوی
خوانندگان:‌ ناصر مسعودی و بانو هما

ناصر مسعودی:
‌شب چارشنبه‌سوری می‌پَرن از روی اَلو
‌عمه‌خانم ز عقب، خالقزی‌خانم ز جلو
این یکی بچه بغل کرده و دو دو می‌زنه
طعنه‌ها با دلِ پُر، بر خاله رو رو می‌زنه
همه از دم میآرن وردُ همیشه به دهن:
«زردیِ رویِ من ز تو، سرخیِ تو بُوَد زمن
زردیِ رویِ من ز تو، سرخیِ تو بُوَد زمن»

بانو هما:
مش‌حسن جَست می‌زنه دور حیاط رو آتیشا
پُشتِ اون، خنده‌زنون اهل و عیال، قوم‌و خویشا
تو حیاطِ فِنقلی از این همه برو بیا
خوب تماشا بکُنی چه محشری گشته به‌پا
آن سیبیلات نسوزه روی الو مشتی‌حسن
«زردیِ رویِ من ز تو، سرخیِ تو بُوَد زمن
زردیِ رویِ من ز تو، سرخیِ تو بُوَد زمن»

هم‌خوانان:
یالا دوباره از سر، ـ یالا دوباره از سر
بپا نیوفتی منظر، ـ یالا دوباره از سر
طعنه نزن به اختر، ـ یالا دوباره از سر
آهای خانم مُنور، ـ یالا دوباره از سر

ناصر مسعودی:
پاشنه‌ی کفشِ خانم گشته چو تیرِ تلگراف
با همون بر سر تو می‌زنه در روز مصاف
از رو بُته می‌پره، ناز می‌کُنه خیلی زیاد
میگه: کاشکی سال نو سن و سالم پایین بیاد
تا بگن پیر و جوون زِ نو به من جوونه زن!
«زردیِ رویِ من ز تو، سرخیِ تو بُوَد زمن
زردیِ رویِ من ز تو، سرخیِ تو بُوَد زمن»

بانو هما:
خانباجی می‌تکُونه روی اَلو دامن‌شو
از پیِ دفعِ بلا می‌کُنه حاضر تن‌شو
گُلباجی عصا زنون رو آتیشا پَر می‌زنه
با صدای نکره جیغ مفصل می‌زنه
دایره و دُنبک می‌زنه خدیجه با پشت لگن
«زردیِ رویِ من ز تو، سرخیِ تو بُوَد زمن
زردیِ رویِ من ز تو، سرخیِ تو بُوَد زمن»
. . .

* * *

ناصر مسعودی: بی‌من مرو

ناصر مسعودی بی من مرو

بی‌من مرو
شعر فارسی: کریم فکور
شعر گیلکی: تیمور گرگین
آهنگ و خواننده: ناصر مسعودی

راهِ  صحرا مرو  در دل شبِ سیاه
مرا با خود ببر تا شوم دلیلِ راه
شب بُوَد؛ پیچ و خم کوه و کتل پُر خطر
بی‌خطر باشد اگر با تو شوم همسفر
چون من ای فتنه، نگهبانِ توام تا سحر

نازنین یار من! بشنو از دل سخن
مرو! بی‌من مرو! دل به دریا مزن
من که سودا زده‌ی چشم سیاه توام
مشعلم در دلِ شب بر سر راه توام

* * *

ناصر مسعودی: بنفشه گل

ناصر مسعودی بنفشه گل

بنفشه گل
گلهای صحرایی شماره ۲۳
شعر: بهمن فرخی
آهنگ: شقایقی
خواننده: ناصر مسعودی

پانویس راوی:
● اجرای ترانه‌ی بنفشه‌گل که در این صفحه می‌شنوید برگرفته از برنامه‌ی گلهای صحرایی شماره ۲۳ است. تنظیم آهنگ در این اجرا از حبیب‌الله بدیعی و نوازنده‌ی سنتور رضا ورزنده است.
شهرت این ترانه اما از اجرای زنده‌ی آن در یکی از برنامه‌های پُر شنونده‌ی رادیویی بود که در شروعش دوبیتی «خدایا دختر رشتی قشنگه» (سروده‌ی تیمور گورگین) هم خوانده شد.

ناصر مسعودی غلامرضا امانی بهمن فرخی

● از امین حق‌ره نویسنده و پژوهشگر موسیقی مطلبی در باره‌ی زندگانی هنری ناصر مسعودی در روزنامه‌ هم‌میهن (۲۸ مرداد ۱۴۰۳) منتشر شد که در آن از غلامرضا امانی به عنوان سازنده‌ی ترانه‌ی بنفشه‌گول نام می‌برند که اسباب طرح پرسش‌هایی در باره‌ی عوامل سازنده‌ی این ترانه شده می‌شود.
امین حق‌ره در پاسخ به آن پرسش‌ها و روشن کردن این موضوع طی یادداشتی می‌نویسد:
ـ ترانه‌ بنفشه‌گول قبل از اجرا توسط ناصر مسعودی، از سوی غلامرضا امانی (بطور همزمان) به فریدون پوررضا هم سپرده و در رادیو رشت توسط ایشان اجرا شد. منتها اصلن با اقبال مواجه نشد تا اجرایش در انتهای دهه‌ی ۳۰ و ابتدای ۴۰ در رشت و تهران، توسط مسعودی.
ـ برخی آوردن نام بنفشه (نام دختر استاد مسعودی) را در ترانه نشانه‌ صحت ادعای ساخت ترانه توسط ایشان می‌دانند. شعر این ترانه توسط بهمن فرخی سروده شده و سال نشرش ۳۹ و ۴۰ است. سال ازدواج جناب مسعودی هم ۴۲ بوده پس گزاره‌ مذکور اساسن مردود است.
ـ این را هم عمومن نمی‌دانند که نام محبوبه‌ای که این شعر برایش نوشته شده نه «بنفشه» که «ریحانه» بوده!
نسخه‌ی اصلی ترانه حاوی یک بیت افزونتر از آن‌چیزیست که بعدتر شنیده شده:
تی دس خواخوران دانیدی تی عاشقم «ریحانه»
رسوا بوبوستم تی واسی آتش نزن می‌جانه!
ـ می‌پرسند یعنی جناب مسعودی آهنگ نمی‌ساخت؟
پاسخ اینکه ایشان گاهی ملودی می‌ساخت (شاید ملودی بنفشه‌گول را هم به امانی داده و ایشان رویش آهنگ ساخته) منتها آنها را نه با نام خودش که با نام مستعار شقایق! به کمپانی واگذار می‌کرد‌ (گو اینکه در یکی از صفحات بنفشه‌گول هم نام شقایق درج شده!)
* * *

ناصر مسعودی: دختر صحرایی

ناصر مسعودی دختر صحرایی

دختر صحرایی
شعر: ابوالقاسم اعلامی
آهنگ: اصغر زارع
خواننده: ناصر مسعودی

دختر شب خنده به لب دارد
بزم فلک تازه طرب دارد
مَه به روی شب می‌خندد
ره به سوی غم می‌بندد
بزم عاشقانِ شیدا
روشن شود چراغِ دلها
دختر صحرایی، بی‌خبر از مایی

ستاره‌ها رقصان با عشوه‌گری
به دامان گردون در جلوه‌گری
دختر صحرایی، بی‌خبر از مایی

نوای نی شده عشق‌آموزم
به آتش دلِ خود می‌سوزم
دگر از جام غم خون مکن در دلم
دختر صحرایی، بی‌خبر از مایی

* * *

error: Content is protected !!