انوشیروان روحانی: تولدت مبارک

تولدت مبارک
شعر ترانه:‌ پرویز خطیبی
کلام مقدمه: نوذر پرنگ
آهنگ: انوشیروان روحانی

ادامه خواندن انوشیروان روحانی: تولدت مبارک

نوذر پرنگ: از «اسب سُم طلا» تا «کلاغ پر سیاه»

نوذر پرنگ ترانه سرا

۲۰ اسفند ۱۳۱۶ ـ ۲۲ مرداد ۱۳۸۵

«نوذر پرنگ» شاید برای بسیاری نام چندان آشنایی نباشد، ولی کمتر کسی است که ترانه‌هایی که شعرش را او سروده نشنیده و یا به‌خاطر نداشته باشد. «اسب سُم‌طلا»، «غروبا که میشه روشن چراغا» و مشهورتر از همهٔ این‌ها، آن چند خط ترانهٔ «تولد، تولدت مبارک».

ادامه خواندن نوذر پرنگ: از «اسب سُم طلا» تا «کلاغ پر سیاه»

ویگن: اسب سم طلا

ویگن اسب سم طلا

اسب سم طلا
شعر: نوذر پرنگ
آهنگ: عطاالله خرم
خواننده: ویگن

«. . .  سالها پیش یکی از آواز خوانها آمد پیش حقیر ـ این مطلب مال سیزده چهارده سال پیش است که به دبیرستان می‌رفتم. ـ ما هم یک تبرزینی دادیم دست یک دهاتی که برود در خانه‌ی خان را بشکند و از حقش دفاع کند؛ و بهش القاء کردیم که از هیچ چیز هم نترسد و طرف را راهی کردیم به‌طرف خانه‌ی خان. یعنی در آن دوره‌ای که تصنیف‌ها همه‌اش پُر بود از ساغرهای می و سه‌تار و تار و رُباب و معشوقه سرش را می‌گذاشت روی دامن حضرتعالی و می‌گریست؛ و یا شما از این‌کارها می‌کردید. بله درست آن‌زمان حقیر آن تصنیف را گفتم که به‌خاطر دارید. البته طرف ـ که همان جوان دهاتی باشد ـ در راه برخورد می‌کند به مسئولین تصنیف‌های رادیو و آنها بهش می‌گویند: «نه! این چه کاریه!؟ همان بروید گل بستانید و سر زلف یارتان وابسانید.»
البته ما به جوان گفته بودیم بعد که در [خانه] را شکست و سرها را خُرد کرد برود این‌کار را بکُند که زندگی، بعد از مبارزه‌، به زیبایی هم نیاز دارد و به فراغتی که راحت را دریافت؛ و همه‌ی مبارزه‌ها هم به‌خاطر همین است. بهرحال حقیر گفته بود: «بعد میرُم گل می‌سونم، سر زلفش وا میسونم» و آنها [مسئولین رادیو] گفتند: «نه! این چه کاریه!؟ نه! میرم گل می‌سونم و . . .»
برگرفته از گفتگو با نوذر پرنگ، مجله‌ی فردوسی، شماره ۱۱۲۶، دوشنبه ۲۹ مرداد ۱۳۵۲، صفحه ۳۱

* * *
نوذر پرنگ، از «اسب سُم طلا» تا «کلاغ پر سیاه»

* * *

ویگن: مرغ سبکبال

ویگن مرغ سبکبال

مرغ سبکبال
شعر: نوذر پرنگ
آهنگ: عطاالله خرم

الا مرغ سبکبال، سفید و خوش خط و خال
به بام خانه‌ی او، سحر گشا پَر و بال
بگو نمی‌کٌنی یاد ز یار مهربانت
چه شد که نشنیده‌ام کلامی از لبانت
سخن ز فتنه‌هایت ای گل گفتم؟ نگفتم
از آن همه جفایت ای گل گفتم؟ نگفتم
به آن کمانِ ابرو، به آن دو چشم آهو
نگفتم که: باشد بالای چشمت ابرو
شدی فسانه دیگر به بی‌وفایی
قلم کشیدی آخر به نام اشنایی

* * *

error: Content is protected !!