عطاالله خرم از جمله هنرمندانی بود که در آهنگسازی با استفاده از ماندولین و گیتار ریتمهای شاد و پر تحرک موسیقی غربی را به کار میگرفت. هنرمند پُرکاری بود و ساختن بیش از ۴۵۰ قطعه آهنگ و ترانه را در کارنامهی خود دارد. برگزیدهای از مجموعه آثار او را با صدای خوانندگان مختلف در جعبه موسیقی زیر بشنوید.
مهدی اخوانثالث: «آواز کرک» (مجموعه ترانهها)
مهدی اخوانثالث «آواز کرک» را در فروردین سال ۱۳۳۵ سروده است. این شعر از سوی شاعر به «صادق چوبک» نویسندهٔ معاصر پیشکش شده؛ و اولین بار در همان سال [۱۳۳۵] در مجموعهٔ «زمستان» بهچاپ رسیده است.
«ابراهیم زالزاده» و «انتشارات فرهنگی ابتکار»
ابراهیم زالزاده، نویسنده، پایهگذار و مدیر «موسسۀ فرهنگی ابتکار» بود. او یکی از اولین قربانیان سلسله جنایاتی شد که به «قتلهای زنجیرهای» شهرت یافت.
«منوچهر اسماعیلی» و آن صداهای ماندگار
«تنها صداست که میماند»
با یاد استاد «منوچهر اسماعیلی» که از جهان فانی درگذشت و صدای ماندگارش را برای ما باقی گذاشت.
● دهن مهن، کلون ملون (فیلم مادر)
● ما که دنیامون شده آخرت یزید (فیلم سوتهدلان)
● ایوای که چقدر دشمن داری خدا (فیلم سوتهدلان)
● گفتگوی «حسن کچل» با همزاد (فیلم حسن کچل)
● ترانههای سکانس تصنیففروش در فیلم «سوتهدلان»
● ترانه فیلم «دور دنیا با جیب خالی» (موسیقی: اسفندیار منفردزاده)
* * *
یادی از بانو لرتا هایراپتیان
لرتا هایراپتیان همراه با همسرش عبدالحسین نوشین از آغازگران و نوآوران تئاتر ایران بود. او ۲۷ سال پیش در چنین روزی (هفتم فروردینماه) در پرتافتادگی غربت درگذشت. تا نگویند که از یاد فراموشانند، صدای آوازش را بشنویم که شرح پریشانی سروده وحشی بافقی را میخواند. یادش گرامیباد.
نرگس غمزهزنش، اینهمه بیمار نداشت
سنبل پُر شکنش، هیچ گرفتار نداشت
اینهمه مشتری و گرمیِ بازار نداشت
یوسفی بود ولی هیچ خریدار نداشت
اول آنکس که خریدار شدش، من بودم
باعثِ گرمی بازار شدش، من بودم
عشقِ من شد سببِ خوبی و رعناییِ او
داد، رسوایی من، شهرتِ زیباییِ او
بسکه دادم همهجا شرحِ دلاراییِ او
شهر پُر گشت ز غوغایِ تماشاییِ او
این زمان، عاشقِ سرگشته، فراوان دارد
کی سرِ برگِ منِ بیسر و سامان دارد؟
* * *
● برای شناخت بیشتر از شخصیت و زندگی بانو لرتا و عبدالحسین نوشین و ماجراهای عجیب و پیچیدهی زندگی ایشان، این پادکست در رادیو تراژدی را [در اینجا بشنوید.]
* * *
حکایت وحشی بافقی و شرح پریشانی او
در تاریخ ادبیات ایران شاعرانی داریم که گرچه صاحب «دیوان» و مجموعهٔ اشعار هستند، ولی اغلب یکی دو سروده از آنهاست که برای مردم بیشتر شناخته شده است. نمونهاش «وحشی بافقی» شاعر نامآشنا و آن ترکیببند یگانهاش با مطلع «دوستان! شرح پریشانی من گوش کنید.» اولبار چند بند از این شعر در کتاب فارسی دوره دبیرستان در دههٔ پنجاه به چاپ رسید. پیش از آن بانو «لُرتا هایراپیتان» در سال ۱۳۰۷ بخشی از این سروده را در اُپرت «یوسف زلیخا» خوانده بود. نزدیک به نیمقرن بعد بار دیگر آهنگسازانی به سراغ این ترکیببند از وحشی بافقی رفتند و ترانههایی از آن ساختند که از برنامهٔ گلهای جاویدان در رادیو، تا سینمای فیلمفارسی و تماشاخانههای لالهزار خوانده شد و اقشار مختلف مردم با سلیقههای متفاوت با این سروده آشنا شدند.
دوستان! شرح پریشانی من گوش کنید
داستان غم پنهانیِ من، گوش کنید
قصهٔ بیسر و سامانیِ من، گوش کنید
گفتوگوی من و حیرانیِ من، گوش کنید
شرح این آتشِ جانسوز، نگفتن تا کی؟
سوختم! سوختم! این راز، نهفتن تا کی؟
روزگاری، من و دل ساکنِ کویی بودیم
ساکنِ کوی بُتِ عربدهجویی بودیم
عقل و دین باخته، دیوانهُ رویی بودیم
بستهٔ سلسلهٔ سلسلهمویی بودیم
کس در آن سلسله، غیر از من و دل، بند نبود
یک گرفتار از این جمله که هستند، نبود
نرگس غمزهزنش، اینهمه بیمار نداشت
سنبل پُر شکنش، هیچ گرفتار نداشت
اینهمه مشتری و گرمیِ بازار نداشت
یوسفی بود ولی هیچ خریدار نداشت
اول آنکس که خریدار شدش، من بودم
باعثِ گرمی بازار شدش، من بودم
. . .
. . .
* * *
مهدی سهیلی: باز کُن پنجره را، فصل بهار است
باز کُن پنجره را، دخترکم فصل بهارست
به کناری بزن این پردۀ غمگین دلآزار
باز کُن پنجره را
تا زند دختر خورشید، بر این غمکده لبخند
تا وزد موج نسیمی به من از دامن دربند
تا دمد نور سپیدی به تو، از سینۀ البرز
تا رسد عطر دلاویز گل از سوی دماوند
باز کن پنجره را فصل بهار است
باغ، بیدار شد از خواب دی و بهمن و اسفند
دکتر باستانی پاریزی: استادی تمام، فرزانهای بیادعا
دکتر باستانی پاریزی از جمله فرزانگان بیادعا، و در تدریس و پژوهش استادی تمام بود. در اهمیت آثار و کارهای ماندگاری که از او به یادگار مانده است یکی هم اینکه با قلمی روان در نگارش و زبانی همهفهم در روایت توانست «تاریخ» را میان تودهٔ مردم آورد. باستانی پاریزی در سرودن شعر هم صاحب ذوق بود. از جمله سرودههایش غزلی که بعدها در یکی از مجموعه برنامههای گلهای رنگارنگ با صدای غلامحسین بنان و ویلون مهدی خالدی اجرا شد. حسن اتفاق اینکه استاد این غزل را با صدای خود در یکی از برنامههای بزم شاعران در رادیو ایران خوانده بود. این برنامه را مهدی سهیلی تهیه و اجرا میکرد. در جعبه موسیقی این صفحه آن بخش از برنامهٔ بزم شاعران و آواز بنان را بشنوید. یاد دکتر محمد ابراهیم باستانی پاریزی شاد و گرامیباد.
یاد آن شب که صبا در ره ما گل میریخت
بر سر ما ز در و بام و هوا گل میریخت
سر به دامان منت بود و ز شاخ بادام
بر رخ چون گلت آهسته صبا گل میریخت
خاطرت هست که آنشب همه شب تا دم صبح
گل جدا، شاخه جدا، باد جدا گل میریخت
نسترن خم شده لعل لب تو میبوسید
خضر، گویی به لب آب بقا گل میریخت
زلف تو غرقه به گل بود و هر آنگاه که من
میزدم دست بدان زلف دو تا، گل میریخت
تو به مه خیره چو خوبان بهشتی و صبا
چون عروس چمنت بر سر و پا گل میریخت
گیتی آنشب اگر از شادی ما شاد نبود
راستی تا سحر از شاخه چرا گل میریخت؟
شادی عشرت ما باغ گل افشان شده بود
که به پای من و تو از همه جا گل میریخت
* * *
حبیبالله بدیعی نغمهپرداز ترانههای ماندگار
در جمع آهنگسازانی که ساز تخصصیشان ویلون است «مهدی خالدی»، «علی تجویدی»، «حبیبالله بدیعی»، «پرویز یاحقی» و «همایون خُرم» را «پنج سوار سرنوشت موسیقی ایران» مینامندند.
کیومرث پوراحمد: عشق ممنوع (کودکی نیمهتمام)
صدا: راوی حکایت باقی
اجرا: پنجشبنه ۱۳ آذر ۱۳۸۲
خانوادۀ صباحی که قوم و خویش پدر بودند روز سوم عید از شیراز رسیدند اصفهان و دیدارها تازه شد. آنها تا سیزده فروردین مهمان ما بودند. آقای صباحی با پدر، طوبی خانم ـ همسر صباحی ـ با مادر و دو پسر بزرگ صباحی با برادرها، هر کدام جفت خود را پیدا کرده بودند و سرگرمیهای خود را داشتند. گلچهره دختر آقای صباحی مانده بود بین من و خواهرم. گلچهره ده ساله بود، من یازده ساله، خواهرم نه ساله. گلچهره کلاس چهارم بود. من کلاس پنجم، خواهرم کلاس سوم. .
* * *
از «کیومرث پوراحمد» در سایت «راوی حکایت باقی»
* * *