[. . . قرار بر این شد که آقای عباس شاپوری آهنگی برای پوران درست کند. برای شعر این ترانه قرعهٔ فال به نام من دیوانه زدند. عباس شاپوری اول قهر میکرد، نمیخواست این کار را بکند. وادارش کردند! بنده هم چند باری فرار کردم . . . «بیگانه» زندگی عباس شاپوری بعد از جدایی او از پوران است. . .]
منوچهر احترامی: دزده و مرغ فلفلی
منوچهر احترامی را بیشتر ما بابت قصههایی که برای کودکان نوشته میشناسیم. و شناختهترین از همهی آنچه که نوشته شاید «حسنی نگو یه دسته گل» با مطلع معروف و آشنای: «توی ده شلمرود ـ حسنی تک و تنها بود»، و باز با همین زمینه و زبان، قصههای: «حسنی ما یه بره داشت»، «تخممرغ و فرفری» و «دزده و مرغ فلفلی».
«منوچهر احترامی»، [متولد ۱۶ تیر سال ۱۳۲۰]، رشتهی ادبی را در مدرسهی دارالفنون خواند؛ حقوق را در دانشکدهی حقوق، و رشتهی قضایی را در دانشگاه تهران. وقتی درگذشت [۲۲ بهمن ۱۳۸۷] بازنشستهی سازمان مرکز آمار ایران بود.
اولین مطلب طنزی که برای مجلهی «توفیق» میفرستد، چاپ میشود. شانزده، هفده سالش بوده. بعد در «تهرانمصور» و «فردوسی» و «گلآقا» و مدتی هم در رادیو ـ تلویزیون و برنامههای «صبح جمعه»، و «شما و رادیو».
«کیومرث صابری» [گلآقا]، گویا جایی نوشته: «به نثر و شعر او رشک میبرم.» و «ابوالفضل زرویی نصرآباد»، قصاید او را بهقوت قصاید کلاسیک ایران و طنزش را از بهترین و ماندگارترین نوشتهها میداند.
* * *
جمشید شیبانی: زندگی خوب است
جمشید شیبانی از اولین خوانندگان ترانههای «نشاطانگیز» بود. ترانههایی که بعدها به «پاپ ایرانی» شهرت یافت. او با ترانهای به نام «بیتو» با شعر و آهنگی از ساختههای نعمت مینباشیان و بهعنوان خواننده شروع به فعالیت کرد. ترانهی بعدی باز در همین سبکِ تازه «دلبر نیکو» نام داشت. این ترانه با نام «زندگی خوب است» هم شناخته میشود و در سالهای اخیر خوانندگانی نیز آن را باز خوانی کردهاند. گفته شده شعر ترانه را هم جمشید شیبانی سروده است؛ در شناسنامهی ترانه اما شاعر و آهنگساز را نعمت مینباشیان نوشتهاند.
جمشید شیبانی البته دستی نیز در سرودن شعر و ساختن آهنگ داشت. او همچنین در عرصهی سینما از تهیهی اخبار سینمایی و کارگردانی گرفته تا تهیهکنندگی و نوشتن فیلمنامه فعال و نامی شناختهشده بود. با اینوجود، آنچه یادآور نام و اوج کارنامهی فعالیتهای هنری اوست، اجرای ترانهی «سیمینبری» است و همین هم خواهد بود.
زندگی خوب است که گیری دلبری نکو
تا فروشی هر دو جهان بر یک تار مو
خندهاش عشق است و روح است و جان است
رویش آمیز هر دو جهان است
چون نگاهش یکسو، روی ماهش بر او
تاب سنبل بوی گل دارد این گیسو
یک نگاه یار من میبَرد صبر و قرار من
کُند شکار دل و جان من مثال شیر نر
دیدم چشم مستِ یار، روی مهوش نگار
با خود بُرده دل و دینم نموده چنینم
بر دیدهی گریانم دلتنگ است آن مهرو
دمی جبران کُن با رویش بیمهری او
* * *
۳۰ یادگار از نغمهپرداز ترانههای ماندگار: «همایون خرم»
نام مهندس «همایون خُرم»، از دیروز تا همیشۀ تاریخ موسیقی معاصر ایران، با مجموعهای از خاطرهانگیزترین ترانههایی که شنیدهایم پیوند داشته و پیوسته خواهد بود.
ادامه خواندن ۳۰ یادگار از نغمهپرداز ترانههای ماندگار: «همایون خرم»
ترانهشناسی عباس مهرپویا
عباس مهرپویا خواننده، نوازنده و آهنگساز معاصر با صدایی از جنس باس ـ باریتون از جایگاه ویژهای در موسیقی ایران برخوردار بود. او در زمان خود تنها نوازندهی چیرهدست سیتار در ایران بود و با بهره از نوای این ساز در موسیقی پاپ ایرانی ملودیهای تازهای خلق کرد؛ آنچه که از آن بهعنوان موسیقی تلفیقی یاد میشود.
ماهی خسته: فریدون فروغی، گوگوش (دو شعر یک ملودی)
ماهی خسته من
شعر: میرزالو
آهنگ: ویلیم خنو
تنظیم: واروژان
خواننده: فریدون فروغی ـ گوگوش
ماهی خستهی من بذار تو دریا بمونه
ترانهشناسی جهانبخش پازوکی (مهستی)
شاید این صدای خاص مهستی بود که با حال و هوای ترانههایی که جهانبخش پازوکی میساخت بیشتر جور و هماهنگ بود. او لقب «خواننده دلها» را بابت اجرای همین ترانهها گرفته بود.
کار و کسب (مشاغل) در ترانههای ایرانی
«ترانههای کار» نزد همهٔ اقوام و در فرهنگ هر ملتی وجود دارد. از بردههای سیاهپوستی که در آمریکای سالهای دور با خواندن آوازهای جمعی در مزرعههای پنبه کار میکردند تا خوشهچینان و دروگران، یا آواز شالیکارهای خودمان در همهٔ این سالها.
یادنامه «صمد بهرنگی»
● صمد بهرنگی، شغل: آموزگار
● «صمد بهرنگی» در ترانههای امروز
● «رودخونهها» ترانهای به یاد «صمد بهرنگی»
● حکایتِ ناگفتهی داستان«ماهی سیاه کوچولو»
● ماهی سیاه کوچولو (شنیداری) (کانون پرورش فکری)
● ماهی سیاه کوچولو (نوشتاری) (کانون پرورش فکری)
● شعری ماندگار از «سایه» و خطی به یادگار از «صمد بهرنگی»
● «غلامحسین ساعدی» از «صمد» میگوید (شنیداری ـ نوشتاری)
● پارینه چون به کلبهی من آمدی به ناز (سنگ مزار صمد بهرنگی)
● «چه بنویسم صمد!؟» ساز و صدای «چایاوغلو» در رثای صمد بهرنگی
● مرگ «صمد بهرنگی» به روایت «حمزه فراهتی» همراه او در روز واقعه
* * *
دعای «عزتالله انتظامی» برای «علی حاتمی»
« . . . من هم هر روز صبح که میرسیدم اول میرفتم پیشانی علی را ماچ میکردم و میپرسیدم: «علیجان آمادهای؟» میگفت: «آره»، اما دیگر توان نداشت. یادم میآید یک سکانسی را در شب میگرفتیم که مادر «تختی» باید فارغ میشد و چون زایمان سختی داشت و بچه به دنیا نمیآمد، باید میرفتم سقاخانهی رو بهروی خانهام و نذر و نیاز و دعا میکردم.»