دلریخته
شعر، دکلمه، آهنگ، صدا: شهیار قنبری
تنظیم آهنگ: عبدی یمینی
«ترانهی دلریخته را به سال ۱۹۹۴ خواندم.
من و یک سگ کوچک چینی. رابی. در یک شهرک متروک، با چمنهای سوخته و برادرانی که وحشیانه زنان را از دریا بیرون میکشند. روز میلادِ عشقِ از دست رفته است. من به یاد او، غزلِ دلریخته را میگریم.» [دریا در من، گزینۀ ترانههای شهیار قنبری، نشر نکیسا (آمریکا)، چاپ اول ۱۹۹۵، صفحهی ۱۱۶ و ۱۱۷]
روز پاییزی میلاد تو در یادم هست
روز خاکستریی سرد سفر یادت نیست
نالهٔ ناخوش از شاخه جدا ماندن من
در شب آخر پرواز خطر یادت نیست
تلخیی فاصلهها نیز به یادت ماندهست
نیزه بر باد نشستهست و سپر یادت نیست
خواب روزانه اگر درخور تعبیر نبود
پس چرا گشت شبانه، در به در یادت نیست؟
من به خط و خبری از تو قناعت کردم
قاصدک، کاش نگویی که خبر یادت نیست
عطش خشک تو بر ریگ بیابان ماسید
کوزهیی دادمت ای تشنه، مگر یادت نیست؟
تو که خودسوزی هر شبپره را میفهمی
باورم نیست که مرگ بال و پر یادت نیست
تو به دلریختگان چشم نداری، بیدل
آنچنان غرق غروبی که سحر یادت نیست
دریا کنار (شمال ایران)
[جمعه] چهارم مهر ماه ۱۹۸۰ [۱۳۵۹]
* * *
دکلمه ـ ترانههای «شهیار قنبری» در سایت «راوی حکایت باقی»
* * *