در شب سرد زمستانی
نیمایوشیج
در شبِ سردِ زمستانی
در شب سرد زمستانی
کورهٔ خورشید هم، چون کورهٔ گرم چراغ من نمیسوزد،
و به مانند چراغ من،
نه میافروزد چراغی هیچ،
نه فروبسته به یخ ماهی، که از بالا میافروزد.
من چراغم را در آمد ـ رفتنِ همسایهام افروختم در یک شب تاریک،
و شب سرد زمستان بود،
باد میپیچید با کاج،
در میان کومهها خاموش،
گم شد او از من جدا زین جادهٔ باریک،
و هنوزم قصه بر یادست،
وین سخن آویزهٔ لب:
«که میافروزد؟ که میسوزد؟
چه کسی این قصه را در دل میاندوزد؟»
در شب سرد زمستانی
کورهٔ خورشید هم، چون کورهٔ گرم چراغ من نمیسوزد.
زمستان سال ۱۳۲۹
* * *
آثار «نیما یوشیج» در سایت «راوی حکایت باقی»
* * *