نادر نادرپور: نقاب و نماز (کانون پرورش فکری)

نادر نادر پور

نقاب و نماز
سروده و صدا: نادر نادرپور
موسیقی متن: کریم گوگردچی
کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان ۱۳۵۲

نقاب و نماز
[به دوستانم: ناصر و هُما پاکدامن]

ز لابلای ستون‌ها، سپیده برمی‌خاست
و من در آینه، خود را نگاه می‌کردم
بسان تکه مقوای آبدیده‌ی زرد
نقاب صورتم از رنگ و خط تهی شده بود.

سرم چو حبه‌ی انگور زیر پا مانده
به سطح صاف بدل گشته بود و حجم نداشت
و در دو گوشه‌ی آن صورت مقوایی
دو چشم بود که از پشت مردمک‌هایش
زلال منجمد آسمان هویدا بود.

ز پُشت شیشه، افق را نگاه می‌کردم:
سپیده از رحم تنگ تیرگی می‌زاد
و آسمان سحرگاهان
بسان مخمل فرسوده، نخ‌نما شده بود
ستاره‌ها، همه در خواب می‌درخشیدند
و من، به بانگ خروسان، نماز می‌خواندم
حضور قلب من از من رمیده بود و، نماز
به بازی عبث لفظ‌ها بدل شده بود
و لفظ‌ها همگی از خلوص، خالی بود.

نماز، پایان یافت
و من در آینه، تصویر خویش را دیدم:
حصار هستی‌ام از هول نیستی پُر بود
هوار حسرت ایام، بر سرم می‌ریخت
و من، چو بُرج خراب از هراس ریزش خویش
به زیر سایه‌ی نسیان پناه می‌بُردم
و زان دریچه ـ که از عالم غریبی من
رهی به سوی جهان‌های آشنایی داشت ـ
بدان دیار مه‌آلوده راه می‌بُردم:

بدان دیار مه‌آلوده
که آفتاب در آن نور لاجوردی داشت
و برگ و ساقه‌ی گل‌ها به رنگ باران بود،
پناه می‌بُردم:
در آن دیار مه‌آلوده، روز جان می‌داد
و من، نگاه به سیمای ماه می‌کردم
و بازگشت هزاران غم گریخته را
ـ چو گله‌های گریزان سارهای سیاه ـ
ز لابلای ستون‌ها نگاه می‌کردم.

در آن دیار مه‌آلوده، روز جان می‌داد
و شب چو کودکی از بطن روشنی می‌زاد
من از سپیده به سوی غروب می‌راندم
و با صدای مؤذن، نماز می‌خواندم
حضور قلب من از من رمیده بود و، نماز
به بازی عبث لفظ‌ها بدل شده بود
و لفظ‌ها همگی از خلوص خالی بود!

نماز، دیر نپایید
و نیمه‌کاره رها شد
و من در آینه، تصویر خویش را دیدم:
بسان تکه مقوای آبدیده‌ی زرد
نقاب صورتم از رنگ و خط تهی شده بود
و برق ناخوش چشمم ز تب خبر می‌داد
سکوت آینه، سنگین بود
و من، به خواب فرورفتم
و قاب آینه از عکس من تهی گردید
نسیم، پنجره را بست
و بانگی از دل آیینه‌ی تهی برخاست
که ای به خواب فرو رفته!
نقاب مُندرس خویش را ز چهره برانداز
و آن نماز رها کرده را دوباره بیاغاز!

دهان پنجره، از مُژده‌ی سحر پُر بود
سپیده از رحم تنگ تیرگی می‌زاد
من از غروب به سوی سپیده می‌راندم
و با صدای خروسان، نماز می‌خواندم . . .

تهران ـ اول تیر ماه ۱۳۴۱
از مجموعه‌ی «گیاه و سنگ،‌ نه آتش»

* * *
از دیگر سروده‌های «نادر نادرپور» در این سایت

(صدای شاعر ـ متن اشعار)

* * *

error: Content is protected !!