[. . . قرار بر این شد که آقای عباس شاپوری آهنگی برای پوران درست کند. برای شعر این ترانه قرعهٔ فال به نام من دیوانه زدند. عباس شاپوری اول قهر میکرد، نمیخواست این کار را بکند. وادارش کردند! بنده هم چند باری فرار کردم . . . «بیگانه» زندگی عباس شاپوری بعد از جدایی او از پوران است. . .]
بیگانه
شعر: تورج نگهبان
آهنگ: عباس شاپوری
خواننده: پوران شاپوری
چه کنم یارم چو به یاد آرم تو و مستیهای گذشته
نه تو ماندی و نه نشان ماند از ره ناپیدای گذشته
آنهمه مستی از سر، رفت و جدایی دیگر
نغمههایم کرده خاموش
قصهٔ عشق ما را
جلوهٔ آن رویا را
کردهای یارا فراموش
آن روزگاران پشت سر بنهادی و تنها رفتی
خود نکردی یاد از آن غمها و شادیها، رفتی
در دل افسردهام سوز غمت بر جا مانده
چون بدیدی مانده غم در سینهام برجا، رفتی
روزگاری بود و ما را، آشنا بودی تو یارا
این زمان بیگانهای
گرچه رفتی از دیارم
روی دل سوی تو دارم
شمع این کاشانهای
. . .
* * *
در رهگذر عمر با «تورج نگهبان»
* * *