شعر «دیو شب» را فروغ فرخزاد در دو سالگی کامیار (کامی) سروده و در کتاب اسیر چاپ شده است.
دیو شب
لای لای، ای پسر کوچک من
دیده بربند، که شب آمده است
دیده بربند، که این دیو سیاه
خون به کف خنده به لب آمدهاست
سر به دامان من خسته گذار
گوش کن بانگ قدمهایش را
کمر نارون پیر شکست
تا که بگذاشت بر آن پایش را
آه، بگذار که بر پنجره ها
پردهها را بکشم سرتاسر
با دو صد چشم پر از آتش و خون
میکشد دم به دم از پنجره سر
از شرار نفسش بود که سوخت
مرد چوپان به دل دشت خموش
وای، آرام که این زنگی مست
پشت در داده به آوای تو گوش
یادم آید که چو طفلی شیطان
مادر خسته خود را آزرد
دیو شب از دل تاریکی ها
بی خبر آمد و طفلک را برد
شیشه پنجرهها میلرزید
تا که او نعره زنان میآمد
بانگ سر داده که کو آن کودک
گوش کن، پنجه به در میساید
نه برو، دور شو ای بد سیرت
دور شو از رخ تو بیزارم
کی توانی بربائیش از من
تا که من در بر او بیدارم
ناگهان خاموشی خانه شکست
دیو شب بانگ برآورد که آه
بس کن ای زن که نترسم از تو
دامنت رنگ گناهست، گناه
دیوم اما تو ز من دیوتری
مادر و دامن ننگ آلوده
آه، بردار سرش از دامن
طفلک پاک کجا آسوده
بانگ میمیرد و در آتش درد
میگدازد دل چون آهن من
میکنم ناله که کامی، کامی
وای بردار سر از دامن من
اهواز ـ زمستان ۱۳۳۳
از مجموعه «اسیر»
* * *
● «افق روشن» شعری از «احمد شاملو» برای «کامیار شاپور» [+]
● «دیو شب» شعری از «فروغ فرخزاد» برای پسرش «کامیار» [+]
● «شعری برای تو» شعری از «فروغ فرخزاد» برای پسرش «کامیار» [+]
* * *
بازگشت به «یادنامهٔ فروغ فرخزاد»
* * *