بهار من
شعر و دکلمه: فریدون مشیری
آهنگ: فرهاد فخرالدینی
ترانهخوان: مرضیه
در انبوه ترانههایی که شنیدهایم، ترانههایی هم هستند که ضمن شیوایی شعر و کلام، یا زیبایی ملودی و آهنگ و گیرایی صدای خوانندهٔ آن، سرگذشت و ماجرایی نیز در پیشینهٔ خود دارند؛ حکایتی که آگاهی از آن، لطف شنیدنش را دو چندان میکند و پس از آن، شنونده حسی تازه و ارتباطی نزدیکتر با آن ترانه را در خود مییابد.
ترانهٔ مشهور «بهارم، دخترم» با صدای «مرضیه» از آندست ترانهها است. داستان چگونگی خلق این ترانه را از زبان «فریدون مشیری» [شاعر] و فرهاد فخرالدینی [آهنگساز] بشنوید!
« دخترم، از خواب برخیز! »
نزدیک عید بود. آقای فخرالدینی به من گفتند: «اجازه میدهی روی شعر بهارم دخترم آهنگی بسازم؟» چند روز بعد گفتند: آهنگ آماده شده است. پشت پیانو نشستند و آهنگ را نواختند. خیلی به دلم نشست.
شبی که این ترانه ضبط میشد. من در راهرو [ساختمان رادیو] بودم. صدای گرم خانم «مرضیه» و این آهنگ زیبا با ریتم شادش توی کریدور پیچیده بود. ناگهان دیدم آقای [هوشنگ] ابتهاج از اتاق اپراتور ضبط بیرون آمد و توی سه کُنجی دیوار ایستاد و پیشانیش را گرفت به دست و سعی میکرد اشکش سرازیر نشود. پرسیدم: «سایه، چه شده!؟» در حالیکه به زحمت حرف میزد گفت: «آیا میدانستی «فخرالدینی» این آهنگ را با یاد دختر کوچک خودش ساخته است؟ دختری که دیگر در میان ما نیست.»
آن شب گذشت. چند روز بعد که نوار ضبط شده از این کار را با فخرالدینی گوش میکردیم، طاقت نیاوردم و از او پرسیدم: «چطور شد که این شعر را برای این آهنگ انتخاب کردی؟» اول مدتی ساکت ماند و بعد گفت: . . . (شرح کامل این ماجرا را از زبان «فریدون مشیری» و «فرهاد فخرالدینی» در جعبه موسیقی بالای این صفحه بشنوید!)
آسمان کبود
برای دختر کوچکم «بهار»
بهارم، دخترم، از خواب برخیز
شکرخندی بزن، شوری برانگیز
گل اقبالِ من، ای غنچهٔ ناز
بهار آمد تو هم با او بیامیز.
[بهارم، دخترم آغوش وا کُن
که از هر گوشه گل آغوش وا کرد
زمستان ملالانگیز بگذشت
بهاران خنده بر لب آشنا کرد.]
بهارم، دخترم، صحرا هیاهوست
چمن زیر پر و بال پرستوست
کبود آسمان همرنگ دریاست
کبود چشم تو زیباتر از اوست.
بهارم، دخترم، نوروز آمد
تبسم بر رُخ مردُم کُند گُل
تماشا کُن تبسمهای او را
تبسم کُن که خود را گُم کُند گُل
بهارم، دخترم، دستِ طبیعت
اگر از ابرها گوهر ببارد؛
وگر از هر گُلش جوشد بهاری؛
بهاری از تو زیباتر نیارد.
[بهارم، دخترم، چون خندۀ صبح
امیدی میدمد در خندهٔ تو.
به چشم خویشتن میبینم از دور
بهار دلکش آیندهٔ تو.]
فریدون مشیری
از مجموعه «گناه دریا»
* * *
برگشت به فهرست اشعار «فریدون مُشیری»
* * *