«نورالدین سالمی»، پزشک است. در کرج منزل داشته و از دوران نوجوانیاش تعلق خاطری به «احمد شاملو». واسطهٔ خرید خانهای میشود که شاملو سالهای پایانی زندگی خود را در آن گذراند. مناسبات همسایهگری به جای خود، از بابت پزشک بودن هم هر گاه نیازی به فوریتهای پزشکی برای شاملو پیش میآمده، ایشان در دسترس بوده و حاضر به خدمت.
دکتر نورالدین سالمی آنچه که در طی ده سال همسایگی و دیدارهایش با شاملو گفته و شنیده را یادداشت میکرده است. مجموعهٔ این گپ و گفتها سالی بعد از درگذشت شاملو، در کتابی بهنام «بامداد در آینه، ده سال گفتگو با احمد شاملو» در سوئد توسط «انتشارات باران» بهچاپ رسید.
. . .
پس از رفتن او [آیدا] دیدم که فرصت مناسبی است تا چند سؤال خصوصی از آقا [احمد شاملو] بپرسم.
سؤال: شما با فروغ [فرخزاد] رابطهای داشتین؟
جواب: نه، چون اصلا از او خوشم نمیاومد. زن جذابی نبود.
سؤال: با توجه به تیپ شما و تند و تیز بودن فروغ، قاعدتاً نباید از شما میگذشت.
جواب: نه، اون، با زنم طوسی [حائری] دوست بود و مرتب به خانه ما میاومد. لابد اگه نظری داشت چراغ میزد، بعدش هم چون برای من جاذبه نداشت و بدنش اونقدر بو میداد که نمیشد از یه متریش رد شد. لابد احساس کرده بود که من نظری به او ندارم.
پرسیدم: اینا که راجع به رابطهٔ فروغ با دیگران میگن صحت داره؟
جواب داد: جماعت دوست دارن دروغ به احلیلشون بندند. من بارها به یدالله رویایی گفتم: گیرم فروغ از تو خوشش اومده بود، واسه چی میشینی همه جا تعریف میکُنی.
بامداد در آینه، نورالدین سالمی، نشر باران ـ استکهلم، چاپ اول ۲۰۰۲، صفحهٔ ۱۲۴ و ۱۲۵
* * *
بازگشت به «یادنامهٔ فروغ فرخزاد»
* * *