کوزهگر
شعر: خیام
آهنگ: امیر پازوکی
در کارگه کوزهگری رفتم دوش
دیدم دو هزار کوزه گویا و خموش
ناگاه یکی کوزه برآورد خروش:
«کو کوزهگر و کوزهخر و کوزه فروش؟»
این کوزه چو من عاشقِ زاری بودهست
در بندِ سرِ زلفِ نگاری بودهست
این دسته که بر گردنِ او میبینی
دستیست که بر گردنِ یاری بودهست
فردا که ازین دیرِ فنا درگذریم
با هفتهزار سالگان سربهسریم
می خور! می خور! که زمانه با کسی یار نشد
این عمر دو روزه را وفادار نشد
* * *