بنبست
شعر: ایرج جنتیعطایی
آهنگ: بابک بیات
خواننده: داریوش اقبالی
میونِ اینهمه کوچه که بههم پیوسته
کوچهی قدیمی ما، کوچهی بُنبسته
دیوار کاهگلی یه باغِ خشک
که پُر از شعرایِ یادگاریه
بین ما مونده و اون رودِ بزرگ
که همیشه مثلِ بودن جاریه
صدای رودِ بزرگ، همیشه تو گوشِ ماس
این صدا لالایی خوابِ خوبِ بچههاس
کوچه اما هر چی هست، کوچهی خاطرههاس
اگه تشنهاس، اگه خشک، مالِ ماس، کوچهی ماس
توی این کوچه بهدنیا اومدیم
توی این کوچه داریم پا میگیریم
یه روزم مثلِ پدربزرگ باید
تو همین کوچهی بُنبست بمیریم
اما ما عشق رودیم، مگه نه؟
نمیتونیم پشتِ دیوار بمونیم
ما یه عمره تشنه بودیم، مگه نه؟
نباید آیهی حسرت بخونیم
دستِ خستهمو بگیر
تا دیوارِ گِلی رو خراب کنیم
یه روزی، ـ هر روزی باشه ـ دیر و زود
میرسیم با هم به اون رودِ بزرگ
تنای تشنهمونو
میزنیم به پاکیِ زلالِ رود.
[از کتاب: زمزمههای یک شب سی ساله، گزیدۀ اشعار، نشر نکیسا ـ آمریکا، ص ۳۸ و ۳۹]
* * *
روی جلد صفحه این ترانه را در اینجا ببینید
* * *