«تسلی و سلام» عنوان شعری است که مهدی اخوانثالث در سال ۱۳۳۵ برای او سرود. سالها بعد مجید درخشانی برای این شعر آهنگی ساخت و پوریا اخواص آن را خواند. سالی بعدتر اجرایی هم با صدای سپیده رئیسالسادات منتشر شد. این شعر و توضیح آن را با صدای اخوانثالث بنشوید.
تسلی و سلام
برای پیر محمد احمد آبادی (محمد مصدق)
دیدی دلا که یار نیامد؟
گرد آمد و سوار نیامد
بگداخت شمع و سوخت سراپای
و آن صبح زرنگار نیامد
آراستیم خانه و خوان را
و آن ضیف نامدار نیامد
دل را و شوق را و توان را
غم خورد و غمگسار نیامد
آن کاخ ها ز پایه فرو ریخت
و آن کرده ها به کار نیامد
سوزد دلم به رنج و شکیب
ای باغبان، بهار نیامد
بشکفت پس شکوفه و پژمرد
اما، گلی ، به بار نیامد
خوشید چشم چشمه و دیگر
آبی به جویبار نیامد
ای شیر پیر بسته به زنجیر
کزبندت ایچ عار نیاید
سودت حصار و پیک نجاتی
سوی تو و آن حصار نیامد
زی تشنه کشتگاه نجیبت
جز ابر ز هر بار نیامد
یکی از آن قوافل پر با
ران گهر نثار نیامد
ای نادر نوادر ایام
کت فرّ و بخت یار نیامد
دیری گذشت و چون تو دلیری
در صف کارزار نیامد
افسوس کان سفاین حرّی
زی ساحل قرار نیامد
وان رنج بی حساب تو، درداک
چون هیچ در شمار نیامد
و ز سفله یاوران تو در جنگ
کاری بجز فرار نیامد
من دانم و دلت که غمان چند
آمد، ور آشکار نیامد
چندان که غم بجای تو بارید
باران به کوهسار نیامد
تهران ـ فروردین ۱۳۳۵
از مجموعه «ارغنون»
* * *
برگشت به یادنامهٔ «مهدی اخوانثالث» در این سایت
* * *