کوچهها
شعر: شهیار قنبری
آهنگ: بابک [افشار]
خواننده: گوگوش
خاطرم آید که شبها با تمام آرزوها
بوسه بر لبهای تشنه میزدیم، اما دریغا
میروم غمگین و خسته، با تنی سرد و شکسته
میروم اشکی بریزم با دلی در خون نشسته
کوچهها ای کوچهها، کوچههای آشنا
بشنوید بهر خدا این قصهی دردِ مرا
میکِشم بر دوشِ خود کولهبارِ غصه را
با غمی بیانتها آخر مرا کرده رها
کوچهها شاید نداند اینچنین دلگیرم امشب
اینهمه افسردهحالم، ای خدا میمیرم امشب
کوچهها ای کوچهها، کوچههای آشنا
بشنوید بهر خدا این قصهی دردِ مرا
میکِشم بر دوشِ خود کولهبارِ غصه را
با غمی بیانتها آخر مرا کرده رها
* * *