شعرهای نصرت رحمانی
سروده و صدا: نصرت رحمانی
موسیقی متن: مجید انتظامی
کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان ۱۳۵۶
در عطر عشق
و آب بود که میرفت
کوچه خلوت بود.
صدای قلب تو آری،
صدای قلب تو پاشید بر در و دیوار
و عطر سوختن اشک و عشق و شرم و شتاب
میان بندبند کهنهی دیوار آجری گُم شد.
فضای کوچهی میعاد
طنین خاطرهی ضربههای گام تو را
به ذهن منجمد سنگفرش امانت داد.
و آب بود که میرفت . . .
ثقیل میآید. چرا؟
که سنگ کوچهی بیانتظار اگر بودی
سخن روال دگر داشت.
به آب بوسه زدی
خنده در شکاف لبت آب گشت،
جاری گشت.
چه میتوانم گفت؟ ـ دوباره پرسیدم ـ
سکوت!
سکوت درمان نیست.
اگر نهفتن درد التیام واهی بود
لبان خستهی من قفل آهنین میشد.
و آب بود که میرفت. . .
باد میآمد.
شکوفهی لبخند
کنار جلوی لبانت
خموش میپژمرد.
چه کوچه خلوت بود . . .
* * *
بازگشت به یادنامهٔ «نصرت رحمانی»
* * *