« . . . من هم هر روز صبح که میرسیدم اول میرفتم پیشانی علی را ماچ میکردم و میپرسیدم: «علیجان آمادهای؟» میگفت: «آره»، اما دیگر توان نداشت. یادم میآید یک سکانسی را در شب میگرفتیم که مادر «تختی» باید فارغ میشد و چون زایمان سختی داشت و بچه به دنیا نمیآمد، باید میرفتم سقاخانهی رو بهروی خانهام و نذر و نیاز و دعا میکردم.»
* * *
عزتالله انتظامی یکی از بازیگران مورد قبول و علاقهی علی حاتمی بود. او در چند فیلم از ساختههای این کارگردان صاحب سبک ایفای نفش کرده بود. هزار دستان، ستارخان، کمالالملک، حاجی واشنگتن، کمیتهی مجازات، طهران روزگار نو، جعفرخان از فرنگ برگشته از جملهی آن فیلمهاست.
چند سال پیش گفتگویی از عزتالله انتظامی در روزنامهی شرق به چاپ رسید که در آن خاطراتی از علی حاتمی را تعریف میکند. این بخش مربوط به فیلم «جهانپهلوان تختی» است. آخرین اثر این کارگران نامی که با مرگ او ناتمام ماند و عاقبتی دیگر یافت.
«. . . سر فیلم «جهانپهلوان تختی»، علی حاتمی با من تماس گرفت و گفت که قرار است این فیلم را بسازد و نقش پدر تختی را هم برای من در نظر گرفته. چند ماه بعد هم فیلم را کلید زد ولی هنوز اوایل کار بود که درد کمر علی شروع شد. اواسط فیلم بودیم که بیماری علی شدت گرفت و او مجبور شد کار را رها کند و برای معالجه به لندن برود؛ اما زیاد طول نکشید و سریع برگشت. اصلاً کسی فکرش را نمی کرد که علی یک دفعه از پا بیفتد. برای بار دوم که کار را شروع کردیم، علی دیگر نمیتوانست آنقدر رو پا باشد.
من هم هر روز صبح که میرسیدم اول می رفتم پیشانی علی را ماچ میکردم و میپرسیدم: «علیجان آمادهای؟» میگفت: «آره»، اما دیگر توان نداشت. یادم میآید یک سکانسی را در شب میگرفتیم که مادر «تختی» باید فارغ میشد و چون زایمان سختی داشت و بچه به دنیا نمیآمد، باید میرفتم سقاخانهی رو بهروی خانهام و نذر و نیاز و دعا میکردم.
سر این سکانس اتفاق بسیار عجیب و غریبی برای من افتاد که هر موقع یادش میافتم بغض میکنم و اشک امانم نمیدهد. در آن شب باید میلههای سقاخانه را میگرفتم و این دیالوگ را میگفتم: «یا موسی بن جعفر، یا حضرت رضا، این بچه زودتر به دنیا بیاید.» دوربین، صدا و همه آماده شدند. من رفتم رو بهروی سقاخانه و این دیالوگ به ناخودآگاه از دهانم بیرون آمد: «یا موسی بن جعفر، یا حضرت رضا … علی را شفا بده.» فضا را سکوتی عجیب گرفت . علی سری گرداند و کات داد. همه عوامل زدند زیر گریه. من هم دستانم را انداختم گردن علی و دو نفری هایهای گریه کردیم. آن شب دیگر نتوانستم کار را ادامه بدهم. بعد زنگ زدند و گفتند علی حالش خوب نیست و در بیمارستان مهراد بستری است.»
برگرفته از گفتگوی عزتالله انتظامی با امیرشهاب رضویان و مینا اکبری، (روزنامهی شرق)
● یاد و خاطرهای از «عزتالله انتظامی» (فیلم صادق کُرده)
* * *