در سال ۱۳۸۴ سالی پس از درگذشت فرهاد مهراد مجموعهای منتشر شد که در آن کارهایی او از زمان همکاریش با گروه بلککتز (ضبط شده در کلاب کوچینی) تا دکلمههایی به هنگام درمان در پاریس، گنجانده شده بود.
این مجموعه با نام (۱۵۹ ـ فرهاد) متشکل از دو آلبوم به زبانهای انگلیسی، فرانسوی، آلمانی، ارمنی و روسی (Alba – Phoenix) و سه آلبوم به زبان فارسی «سبز و سفید و خط خطی»، «به گفتگوی تو» و «بازم صدای نی میاد» بود.
نام آلبوم «بازم صدای نی میاد» برگرفته از شعری بود که فرهاد چند بیت از آن را نه به آواز که زیر لب به زمزمه میخواند. (بازم صدای نی میاد، آواز پی در پی میاد، لطفعلیخانم کی میاد!؟) بعدها در گسترهی اینترنت فیلم کوتاهی پخش شد که فرهاد را در حال زمزمهی همین چند بیت از آن شعر نشان میداد. فضایی بیرونی، غروب و در پسزمینهی آن صدای پرندگانی که به خانه برمیگردند.
اما «لطفعلیخان» که بود که فرهاد میپرسید «کی میاد!؟» این سوال من هم بود تا چندی پیش به لطف راهنمایی دوستی پاسخم را در کتاب کوچهی احمد شاملو، دفتر اول از حرف «ب» یافتم.
نوشته بود: تصنیفی است که مردم به مناسبت وقایعی که برای لطفعلیخان زند روی داده بود ساختهاند. به سال ۱۱۷۱ شمسی. (چیزی نزدیک به ۲۳۰ سال)
لطفعلیخان، نوادهی برادری کریمخان زند بود. جوان، زیبا و رشید که آغامحمدخان [قجر خوانخوار ابتدا به دست خود چشمهای جوان زیبا و رشید رند را از حدقه بیرون کشید و بعد به دستور او قاطرچیان خاصه مورد تجاوز قرارش دادند و با وضعی سخت اسفناک، مجروح و کور و خوار شده، او را به تهران فرستاد و به حاکم این شهر فرمان داد که به قتلش برسانند.]
در سفرنامههایی مربوط به آن ایام به ماجرای لطفعلیخان زند و رواج این شعر بر زبان مردم کوچه و بازار اشاره شده است. از جمله اینکه: «در روزهای سوگواری و مصیبتخوانی، در میدانها و تکیهها با سرهای تراشیده و سینههای برهنه بیش از آغاز نوحهسرائی در بارهی امام حسین و خاندان او، داستان دلیرانه و دردناک لطفعلیخان را دیباچهی مرثیهی خود میکنند.»
کاملترین صورت این شعر اما به همت حسین کوهی کرمانی مکتوب شده است. عبدالحسین نوائی د رمجلهی یادگار (سال سوم، شمارهی ۳) در مطلبی با عنوان «عاقبت لطفعلیخان زند» از زبان کوهی کرمانی مینویسد: «تصنیفی بین عوام کرمان ـ مخصوصا بین بومیها (کولیها) ـ رایج است که آن را این طایفه با نی و کمانچه میزنند و میخوانند. این بنده که در سال ۱۳۳۵ هجری قمری سفری به بم کردم، در برگشتن، به راین که رسیدم از حُسن تصادف دستهی نوازندهئی این تصنیف را با نی میزدند و میخواندند. خوشم آمد و نسخهئی از آن برداشتم که اکنون پس از سیسال آن را تقدیم مجلهی یادگار مینمایم و آن این است:
هر دم صدای نی میاد
آواز پی در پی میاد
لطفعلی خانم کی میاد
روح و روانم کی میاد
ـ آرام جانم، روح و روانم ـ
. . .
. . .
(ادامهی این شعر، صورتهای دیگری که از آن ثبت شده و شرح ماجرای لطفعلیخان زند را برگرفته از کتاب کوچه احمد شاملو به شکل PDF در اینجا میگذارم.)
همانطور که گفته شد این چند بیت شعر و صدای فرهاد ـ شاید به یادماندهای در حافظهی او از سالهای کودکی ـ صرف ماندگار بودن و یادگاری از این خوانندهی نامآشنا در آن آلبوم آمده و ثبت شده بود. چندی پیش اما هنرمند با ذوقی به نام حامد افشاری بر همین چند بیت شعر ملودی گذاشت و آن را با تار زد و خواند. این کار را در جعبه موسیقی زیر بشنوید.
یادنامهی «فرهاد مهراد» در این سایت
* * *