شعرهای رودکی
صدای: منوچهر انور
آواز: پری زنگنه
موسیقی متن: فریدون شهبازیان
کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان ۱۳۵۲
(۱)
زمــــانــه پــنـدی آزادوار داد مــرا
زمـانـه را چو نکو بنگری همه پـندسـت
به روز نیک کسان، گفت: غم مخور، زنهار
بــسا کـسا، کـه بـه روز تـو آرزومنـدســت
زمــانـه گفت مـرا: خـشم خویش دار نـگاه
کرا زبـان نه به بـندست، پـای در بـندسـت
(۲)
شـاد زی بـا سـیاه چـشـمان، شاد
که جهان نیست جز فسانه و باد
ز آمـــده شـــادمـان بــبایـــد بود
وز گــذشــتـه نــکــرد بایــــد یــاد
مــن و آن جـعــدمــوی غالیـه بوی
مـن و آن مــاهروی حــور نــــژاد
نیک بخت آنکسی که داد و بخورد
شــوربـخــت آنکه او نه خورد و نداد
بــاد و ابرست ایــن جهان فسوس
بــــاده پیـــش آر هـــرچـه بـاداباد
(۳)
این جهان، پاک خواب کردار است
آن شناسد که دلش بیدار است
نیکی او به جایگاه بد است
شادی او به جای تیمار است
چه نشینی بدین جهان هموار؟
که همه کار او نه هموار است
کُنش او نه خوب، و چهرش خوب
زشت کردار و خوب دیدار است
(۴)
سماع و بادهٔ گلگون و لعبتان چو ماه
اگر فرشته ببیند در اوفتد در چاه
نظر چگونه بدوزم که بهر دیدن دوست
ز خاک من همه نرگس دمد به جای گیاه
کسی که آگهی از ذوق عشق جانان یافت
ز خویشن حیف بود گر دمی بود آگاه
(۵)
مرا بسُود و فرو ریخت هر چه دندان بود
نبود دندان، لابل چراغ تابان بود
سپید سیمزده بود و دُر و مرجان بود
ستارهی سحری بود و قطرهباران بود
یکی نماند کنون زان همه، بُسود و بریخت
چه نحس بود! همانا که نحس کیوان بود
نه نحس کیوان بود و نه روزگار دراز
چو بود؟ منت بگویم: قضای یزدان بود.
جهان همیشه چنین است، گرد گردان است
همیشه تا بود آیینش گرد، گردان بود
همان که درمان باشد، به جای درد شود
و باز درد، همان کز نخست درمان بود
(۶)
ای آن که غمگنی و سزاواری
وندر نهان، سرشک همی باری
رفت آن که رفت، وآمد آن که آمد
بود آنچه بود، خیره چه غم داری؟
هموار کرد خواهی گیتی را؟
گیتیست، کی پذیرد همواری
مُستی مکُن، که نشنود او مُستی
زاری مکن، که نشنود او زاری
شو، تا قیامت آید، زاری کُن
کی رفته را به زاری باز آری؟
(۷)
زان می، که گر سرشکی از آان درچکد به نیل
صدسال مست باشد از بوی او نهنگ
آهو به دشت اگر بخورد قطرهای ازو
غُرنده شیر گردد و نندیشد از پلنگ
(۸)
بوی جوی مولیان آید همی
یاد یار مهربان آید همی
ریگ آموی و دُرشتیهای او
زیر پایم پرنیان آید همی
آب جیحون از نشاط روی دوست
خنگ ما را تا میان آید همی
ای بخارا! شاد باش و دیر زی
میر زی تو شادمان آید همی
میر ماه است و بخارا آسمان
ماه سوی آسمان آید همی
میر سرو است و بخارا بوستان
سرو سوی بوستان آید همی
(۹)
من موی خویش را نه از آن میکُنم سیاه
تا باز نوجوان شوم و نو کُنم گناه
چون جامهها به وقت مُصیبت سیه کُنند
من موی از مُصیبت پیری کُنم سیاه
(۱۰)
بی روی تو، خورشید جهانسوز مباد
هم بیتو، چراغ عالمافروز مباد
با وصل تو، کس چو من بدآموز مباد
روزی که تو را نبینم، آن روز مباد
* * *
فهرست آثار کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان (۱۳۵۷ ـ ۱۳۴۴)
* * *