فردای روشن
شعر: فریبرز امیر ابراهیمی
آهنگ: عباس مهرپویا
خواننده: عباس مهرپویا
در دلِ شب مست و شیدا، با خیالت مانده تنها
ساغر من خالی از می، میگذارم سر به صحرا
عاشقی آزرده بودم، نغمهی غم میسرودم
با خس و خار بیابان عقدهی دل میگشودم
آتشم که شعله میکشم
شعله میکشم که آتشم
غم تو گرم و مهربان کنار من نشسته بود
به جای تو چو مرهمی به درد جان خسته بود
به پای غم نشستم سبوی دل شکستم
تو ای بهار جاودان بیا کنار من بمان
تو ای بهار جاودان بیا کنار من بمان
سپیدهگه پرستوها
چو من سرگشته در صحرا
چو من سرگشته در صحرا
* * *
● ترانهشناسی عباس مهرپویا
● حکایت ترانهی «مرگ قو» به روایت عباس مهرپویا
● حکایت ترانهی «بستر ننگین رقیب» به روایت شهیار قنبری
* * *