سیمین بهبهانی: فرشته‌ی آزادی (زنهار)

سیمین بهبهانی فرشته آزادی

سالها پیش از این، فرشته‌ی من
بند بر دست و مُهر بر لب داشت
در نگاه غمین دردآمیز
گله‌ها از سیاهی شب داشت

سالها پیش از این، فرشته‌ی من
بود نالان میان پنجه‌ی دیو
پیکرش نیلگون ز داغ و درفش
چهره‌اش خسته از شکنجه‌ی دیو

دیو، بی رحم و خشمگین،‌ او را
نیزه در سینه و گلو کرده
مُشتی از خون او به لب بُرده
پوزه‌ی خود در آن فرو کرده

زوزه از سرخوشی برآورده
که درین خون، چه نشئه‌ی مستی‌ست
وه، که این خونِ گرم و سرخ،‌ مرا
راحت جان و مایه‌ی هستی‌ست

زان ستم‌های سخت طاقت‌سوز
خونِ آزادگان به جوش آمد
ملتی کینه‌جوی و خشم‌آلود
تیغ بگرفت و در خروش آمد

مردمی، بندِ صبر بُگسسته
صف کشیدند پیش دشمن خویش
تا سر اهرمن به خاک افتد
ای بسا سر جدا شد از تن خویش

نوجوان جان سپرد و مادر او
جامه‌ی صبر خویش چاک نکرد
پدرش اشک غم ز دیده نریخت
بر سر از درد و رنج خاک نکرد

همسرش چهره را به پنجه نَخَست
ناشکیبا نشد ز دوری‌ی دوست
زآن‌که دانسته بود کاین همه رنج
پی آزادی فرشته‌ی اوست

اینک اینجا فتاده لاشه‌ی دیو
ناله از فرط ضعف بر نکشد
لیک زنهار!‌ ای جوانمردان
که دگر دیو تازه سر نکشد

سیمین بهبهانی

پی‌نوشت:
این سروده با عنوان «فرشته آزادی» در مجموعه‌ی «جای پا» (چاپ اول ۱۳۳۵) به‌چاپ رسیده است.

* * *
یادنامه‌ی «سیمین بهبهانی» در این سایت

* * *

error: Content is protected !!