گرچه خلق «ترانه» در تلفیقی از شعر و موسیقی و صدا شکل میگیرد، و غالبا در یک مثلث هنری مرکب از «ترانهسرا»، «آهنگساز» و «خواننده» تکمیل و عرضه میشود، ولی گویا نزد ما ایرانیان، این بیشتر «خوانندۀ» ترانه است که شناخته شدهتر است، و ما غالبا ترانه مورد نظرمان را با نام خوانندۀ آن بهیاد و زبان میآوریم. مثل: «الهۀ ناز بنان»، «جمعۀ فرهاد» و «مرا ببوس گلنراقی».
پس شاید بنا به همین عرف و عادت است که بعد از مرگ «حسن گلنراقی» خوانندۀ این ترانه، میبینم در سرودههای شاعران معاصری که از «ترانۀ مرا ببوس» متاثر بوده و یادی از آن بهخاطر داشتهاند، روی خطاب، بیشتر به خوانندۀ آن، یعنی «گلنراقی» است.
اشعاری در رثای مرگ شاعر
در رثای مرگ «حسن گلنراقی»، شاعران و سخنورانی بسیاری، از جمله «تورج نگهبان»، «ابراهیم صهبا»، «سعید نیاز کرمانی»، «ابوتراب جلی»، «محمد باصری»، «ایرج سرشار»، «عبدالصمد حقیقت»، و «امیر بهرامی» مرثیه و سوگنامههای اندوهگین سروده و بهیاد صدای او که «مرا ببوس» را خواند، به روان او تقدیم کردهاند. در اینجا چند نمونه از آن مجموعه را میخواهید. «ابوالحسن ورزی» در چامهای درد انگیز سروده:
اگز او زین جهان فانی رفت
نام او تا ابد بهجا ماند
آنچه او با زبان شیوا خواند
بهترین تحفه بهر ما ماند
محفل انس هر کجا برپاست
سخنی جز «مرا ببوس» تو نیست
بین خوانندگان دورۀ ما
آنکه این نغمه را نخواند کیست
«گلنراقی» اگر ز دنیا رفت
جای او جاودانه در دل ماست
مرگ، او را ز یادها نبرد
تا جهان هست نام او برجاست
«بیژن ترقی»، ترانهسرای معاصر که نسبت خانوادگی نیز با «حیدر رقابی»، سرایندۀ شعر ترانۀ «مرا ببوس» هم داشته در غزلی اندوهبار میسراید:
از غم داغ تو خونین دل ما تنها نیست
ساقی و جام و می و گل همه خونین جگرند
قدر مردان هنر کم نشود از کم و بیش
گرچه افتاده ز پایند، ولی تاج سرند
جاودان باد هنرمند که با شمع هنر
خلق را تا به سراپردۀ حق راهبرند
«حسن گلنراقی» در نوزدهم مهر ماه سال ۱۳۷۲ در «بیمارستان آراد» در تهران درگذشت. هفتهای بعد در مراسم شب هفت او، «فریدون مشیری» سرودهای با نام «بوسه و آتش» را با عنوان «بهیاد حسن گلنراقی، خوانندۀ مرا ببوس» را سرود که همانزمان در ماهنامۀ «دنیای سخن» در ایران بهچاپ رسید.
در همه عالم کسی به یاد ندارد
نغمهسرائی که یک ترانه بخواند
تنها با یک ترانه، در همۀ عمر
نامش اینگونه جاودانه بماند
صبح، که در شهر آن ترانه درخشید
نرمی مهتاب داشت، گرمی خورشید
بانگ هزار آفرین ز جا هر جا بر شد
شور و سروری به جان مردم بخشید
نغمه پیامی ز عشق بود و ز پیکار
مشعل شبهای رهروان فداکار
شعله برافروختن به قلۀ کهسار
بوسه به یاران، امید و وعده به دیدار
خلق به بانگ «مرا ببوس» تو برخاست
شهر به ساز «مرا ببوس» تو رقصید
هر که به هر کس رسید نام تو پرسید
هر که دلی داشت بوسه داد و ببوسید
یاد تو در خاطرم همیشه شکفتهست
کودک من با «مرا ببوس» تو خفتهست
ملت من با «مرا ببوس» تو بیدار
خاطرهها در ترانۀ تو نهفته است
روی تو را بوسه دادهایم چه بسیار
خاک تو را بوسه میدهیم دگر بار
ما همگی «سوی سرنوشت» روانیم
زود رسیدی، برو، «خدات نگهدار»
«هالۀ» مهر است این ترانه، بدانید
بانگ اراده است این ترانه، بخوانید
بوسۀ او را به چهرهها بنشانید
آتش او را به قلهها برسانید
فریدون مشیری
«بهیاد حسن گلنراقی، خوانندۀ مرا ببوس»
۲۵ مهر ماه ۱۳۷۲
* * *
در وبلاگ «شاعرانهها» که وبنوشتههای «سیامک بهرامپرور» است، سرودهای از او منتشر شده است. شرط خواندن آن یکی هم این است که قبلا ترانۀ «مرا ببوس» را با صدای «حسن گلنراقی» شنیده باشید!
یک ضبط صوت كهنه، نوار (مرا ببوس)!
من جای خالی تو كنار (مرا ببوس)!
فریاد آرشه بر ویولن، سحر سادگی
گلهای عشق و غم. . . و بهار (مرا ببوس)!
من، میز، جای خالی تو، چای، پنجره
شب، زنجره، سقوط ستاره، (مرا ببوس)!
سیگار و بوسههای پیاپی! هجوم اشک
هی قطره قطره روی مزار (مرا ببوس)!
آوای گُلنراقی و امواج مستِ نُت
میكوچم از اتاق، سوار (مرا ببوس)!
مانند قاصدک. . . و نسیم و. . . بنفشهزار
من. . . یاد تو. . . و خاطرهزار (مرا ببوس)!
یا مثل یک مسافر تنهای بیبلیط
در واژه كوپههای قطار (مرا ببوس)!
میآیم و به دختر زیبا نمیرسم
آری به تو ، به آینهدار (مرا ببوس)!
«آتش زدم به كوه»! ندیدی مگر؟! كجاست
«پیمان نیمهشب»، شب تار (مرا ببوس)!
من روی خُرده آینهها راه میروم
بر روی پای آبلهدار (مرا ببوس)!
سر در میان دست، شكستن. . . و رعد و برق
پایان خیس و فاجعهبار (مرا ببوس)!
گیرم «گذشته است گذشته!»، بهار من!
«لب بر لبم گذار» دوباره مرا ببوس! . . .
برگرفته از وبسایت «شاعرانهها»
* * *
بازگشت به فهرست مطالب «تاریخچهٔ ترانهٔ مرا ببوس»
* * *