«تُرنا»، یادگاری مانده از ماه رمضان‌های سال‌های دور (۱)

محمود استاد محمد

«محمود استادمحمد» را اکثر ما با ایفای نقش «خر» در نمایشنامۀ «شهر قصه» می‌شناسیم. حال اینکه او خود نیز نویسنده و از کارگردان‌های مطرح تئاتر است اولین کار نمایشی او «آسیدکاظم» نام داشت که اولین نمایش آن در دی‌ماه سال ۱۳۵۰ بود. این نمایشنامۀ تک‌پرده‌ای به لحاظ توفیقی که در اجرای عمومی داشت، همان سال به شکل نمایش تلویزیونی ضبط و سال بعد در شبکۀ سراسری تلویزیون ملی ایران به نمایش در آمد.

فضای نمایش «آسید کاظم»، قهوه‌خانه‌ای در جنوب شهر تهران آن روزها بود، و زبان گفتار بازیگران، برگرفته از زبان مردم کوچه و بازار و محور نمایش را بازی «تُرنا» که یکی از بازی‌های سنتی قهوه‌خانه‌های تهران در ماه رمضان بود و هست، شکل می‌داد.

سالی پیش مطلبی به قلم و پژوهش «محمود استادمحمد» در سایت «ایران تئاتر» منتشر شد که به مناسبت اجرا و انتشار دوبارۀ نمایشنامۀ «آسیدکاظم» نوشته شده بود. این مقاله را می‌توان گفت اولین مطلبی است که در آن تاریخچه «تُرنا» و اصطلاحات مربوط به آن به شکلی جامع تحقیق، تعریف و معرفی شده است.

داشتم فایل‌های صوتی آرشیو مختصری که دارم را مرتب می‌کردم برخوردم به مجموعۀ غزلخوانی‌های «حسن شهرستانی» و یادم افتاد او اولین‌بار در همین نمایش «آسید کاظم» غزل معروف «قلب مادر» را نشسته بر «تخت تُرنا» خواند.

همین یاد آمدن مرا برد به دو سه سالی پیش از رسیدن انقلاب. سال‌های میانی دهۀ پنجاه. در آن ایام «حسن شهرستانی» که چهره  و صدایش بعد از آن غزلخوانی‌ در نمایش «آسید کاظم» برای مردم شناخته شده بود، سی روز ماه رمضان را قهوه‌خانه‌ای اجاره می‌کرد که در آن «تُرنا» اجرا می‌شد و  صدای او که هر شب در بخشی از آن غزلی می‌خواند لطف مجلس و مراسم بود. مراسمی که از غروب بعد از افطار شروع می‌شد و تا توپ سحر ادامه داشت.

فکر کردم حالا که این مجموعه از غزلخوانی‌ها دم دست و این‌روزها هم ـ دست بر قضا ـ مصادف است با ایام ماه رمضان، شاید بد نباشد آن مقالۀ مفصل «محمود استاد محمد» را هم خلاصه کنم و به یادمان آن شب‌ها و روزها، اینجا به یادگار بگذارم که بماند.

* * *

ریشه مراسم «تُرنا» به آیین میر نوروزی می‌رسد. در عصر قاجار، مراسم تُرنا، در قهوه‌خانه‌های تهران برگزار می‌شد. در آن عصر، بافت شهری به گونه‌ای بود که از محله‌های اشراف‌نشین تا بخش‌های رعیت‌نشین و حتی گودها و چاله‌ها و زاغه‌ها، هر محله، فرهنگ و آداب و نظم و نظام مخصوص به خود را داشت.

چهارسو ها، مرکز محلات محسوب می‌شدند. حکومت، ساختمان حکومتی و گزمه‌خانه و دوستاقخانه‌اش را در همین چهارسو ـ ناظر بر چهار جهت محله ـ پی می‌ریخت. در نتیجه یکی از پیران معتبر محله، درهمین چهارسو، قهوه‌خانه‌ای ـ ناظر بر ساختمان حکومتی ـ بنا می‌کرد. این قهوه‌خانه، مرکز داد و ستد، اخبار و اسرار و آمار و تاریخچه محله بود. مردم محل، با نوعی حس مالکیت، در حفظ آداب و اصول و تشخص این مرکز متعصب بودند و مراسمی ازقبیل تُرنا را درهمین مرکز برگزار می‌کردند.

در عصر قاجار از شاهزادگان «محله ارگ»، ‌اشراف «سرچشمه» و «نظامیه» و خیابان «امین‌حضور» بگیر تا اهل «بازار» و اهالی «چاله‌میدان» و دراویش «سرقبر آقا»، بعضی به تفنن و برخی به قصد و غرض و تعصب، در شب‌زنده‌داری‌های ماه رمضان، سری به قهوه‌خانه محله می‌زدند؛ «شاه» می‌شدند، «پیش» می‌‌شدند و پا به پای دیگران، بازی می‌کردند.

«شاه»، صاحب‌منصبی، نایبی، وکیلی را «پیش» می‌کرد و عمدا حکم شلاق می‌داد. اگر آن صاحب‌منصب شخصی پاک‌نهاد و سالم و مردم‌شناس بود، ولوله‌ای برپا می‌شد. از در و دیوار، ‌صلوات می‌فرستادند. خود را به تخت «ترنا» می‌رساندند، بدون هیچ کلمه‌ای بین شخص «مجرم» و «وزیر تُرنا زن» می‌نشستند، کف دست‌هایشان را برای پذیرش شلاق آماده نگاه می‌داشتند، یعنی «جُرم» شخص مُجرم را گردن گرفته‌اند. پس:

شاه : وزیر!
وزیر : امیر؟
شاه : آقا رفته.
صاحب‌منصب «پیش شده» از «تخت تُرنا» برمی‌خاست.

شاه : برای سلامتی خودش، خانواده‌اش، پدر مرحومش، صلوات بفرستین.
[شخص «پیش شده» می‌رود ولی مدافعین هنوز نشسته‌اند و وزیر با «تُرنا» در برابرشان ـ منتظر حکم شاه ـ ایستاده است.]

شاه : وزیر، آقا عباس در صحرای کربلا خودشو پیش‌مرگ سید الشهدا کرد، این آقایونم امشب پیش‌شلاق فلانی شدن. هر کی به بزرگ‌ترش احترام می‌ذاره، یک صلوات ختم کنه. همه صلوات می‌فرستن.
شاه : آقایون رفتن. آبدارباشی یکی یک چایی شیرین خرج آقایون کن.

[ولی اگر آن صاحب‌منصب، شخصی بدنهاد و حریص و مردم‌ستیز بود:]
شاه : وزیر.!
وزیر : امیر ؟
شاه : برو بریم.
[وزیر ترنا را می‌تاباند که بر کف دست «پیش شده» بخواباند.]
شاه : وزیر!
وزیر : امیر؟
شاه : می‌زنی؟
وزیر : حکم، حکم شماست.
شاه : ترنا رو گذاشته، یک وزیر دیگه پیش.

[وزیر قبلی، «تُرنا» را در برابر شاه بر زمین می‌گذارد و می‌رود. وزیر جدید «تُرنا» را برمی‌دارد.]
شاه : تا توپ سحر بزنش.
[وزیر «تُرنا» را می‌تاباند ولی می‌داند که نباید بزند.]
شاه : وزیر چرا کفتر هوا می‌کنی؟
[وزیر «تُرنا» را فرود می‌آورد ولی نه بر کف دست «پیش شده»، «تُرنا» را کنار دست او بر زمین می‌کوبد.]
شاه : بشکنه دستی که دست حریفشو نشناسه. این آقا، خودش، برادرش، عموهایش اجماعا مایه احترام محله ما بودن. کور شه چشمی که خوب و بد و نمی‌بینه.
[که یکی از پیران محله به احترام صاحب‌منصب، از حاضرین تقاضای ختم صلوات می‌کند.]

برای دقایقی طولانی، «تُرنا» تبدیل به یک نمایش شده بود. نمایشی از یک محاکمه زنده و مستند و جاندار. صاحب‌منصب، با همه کردار و رفتارش، در برابر مردم، بر تخت «تُرنا» نشسته بود و «شاه»، در مقام کارگردانی لحظه‌شناس، او را تا فراسوی دلواپسی و رسوایی و بی‌اعتباری برد و آن‌جا ـ در فضای دنگال درماندگی ـ هشدار لازم را به او داد و دوباره با عزت و احترام به جایگاه معتبر خود، بازش گرداند.
صاحب‌منصب با یک چای شیرین، به جایگاه خود بر می‌گردد و نمایش ادامه پیدا می‌کند.

* * *

پانویس:
مراسم «تُرنا» سالی یک‌بار آن‌هم در ماه رمضان، و بیشتر در شهر تهران و در قهوه‌خانه‌های معدودی برگزار می‌شد. این سنت پس از انقلاب اسلامی منسوخ شد و با پراکنده شدن اهل آن تقریبا فراموش و از حافظۀ جمعی مردم پاک شد.

از بازماندگان و آشنایان به فن و چم و خم چگونگی مراسم «ترنا» یکی «حسن شهرستانی» غزلخوان مشهور ماند و دیگر «محمود استادمحمد» بازیگر، نمایشنامه‌نویس و کارگردان تئاتر.

اولی را دست و بازی روزگار از کنج گرم قهوه‌خانه و دکه‌های ترنا، به دل سرما و تاریکنایی کشور سوئد پرتاب کرد و دومی را به حاشیه و انزوا کشاند.

محمود استادمحمد اما سالی پیش همت راست کرد و حق مراسم «تُرنا» را سزاوار به‌جا آورد  و آنچه که به تجربه و در حافظه داشت، از تعریف و توضیح قوانین و چگونگی اجرای ترنا، در مقاله‌ای پر و پیمان، قلمی و منتشر کرد.

آنچه امروز در جستجوهای‌مان در اینترنت از «ترنا» می‌خوانیم و می‌دانیم، همه بر پایه و برگرفته از همان تک‌مقاله‌ای است که او در آن سال نوشت. این مقاله اولین بار با عنوان «آئین ملی و نمایشی میر نوروزی» در سایت «ایران تئاتر» منتشر شد.

اینطور که معلوم است آن نوشتار، قبل از حذف شدن از روی سایت، کار خودش را کرد و در یکی دو سال اخیر گویا به شرط حذف و اضافه کردن بعضی موارد، به اجرای دوبارۀ «ترنا» مجوز داده‌اند.

«محمود استادمحمد» اما در مقایسه‌ای که از نمایش «ترنای مجوز دار» امروزی با آنچه که او از اصل و اساس این مراسم دیده و می‌داند در مصاحبه‌ای می‌گوید:

«اینها در واقع آمده‌اند مثل خیلی چیزهای دیگر، «تُرنا» را هم از مردم جدا کرده و به آن جنبۀ رسمی و دولتی داده‌اند. شنیده‌ام می‌گویند: این «ترنا»یی که می‌زنند به کف دست، یک نمودی است از شلاقی که به اسرای واقعۀ کربلا وارد شده.! نه، اصلا چنین نیست. اینها حتی در ادبیات «ترنا» هم دست برده‌اند. «تُرنا» نمی‌تواند از کلمۀ «شاه» و «وزیر» خالی باشد. این کلمات همه حذف شده‌اند. «تُرنا»یی که امروز می‌بینیم، در واقع یک پیکر مثله شده از «تُرنا» است که دارد اجرا می شود. . .»

این بخش از مصاحبه و صدای «محمود استادمحمد را بشنوید!

لینک‌های مرتبط با مطلب در این سایت:

«تُرنا»، یادگاری مانده از ماه رمضان‌های سال‌های دور (بخش دوم)
مجموعه‌ای از غزل‌های خراباتی با صدای «حسن شهرستانی»
«محمود استادمحمد» در نمایشنامۀ «شهر قصه»
تاریخچهٔ قطعهٔ «قلب مادر» سرودهٔ «ایرج میرزا»

* * *

error: Content is protected !!