پس از خلاصهای که در معرفی تاریخچۀ «ترنا» و شکل کلی اجرای آن آمد [در اینجا] در ادامه با مشخصات وسائل و لوازمات «تُرنا» آشنا میشویم. این مقالۀ پژوهشی به سعی و قلم «محمود استادمحمد» جمعآوری و نوشته شده است.
مشخصات وسایل «ترنا»
ترنا:
پارچهای ضخیم و کتان مانند را لوله میکردند، بهطول حدودا یکمتر و نیم و قطر دو سانتیمتر. پارچه تبدیل به تسمهای سنگین میشد که با یک نخکشی محکم و مقاوم، مقاومت تسمه را تضمین میکردند. سر تسمه ـ آن قسمت که قرار است بر کف دست بنشیند ـ تقریبا دو برابر کف یک دست، پهن و سنگین بود که گاهی به وسیله چرمی که لابه لای «کفی» کار میگذاشتند، کفی ترنا را سنگینتر و چابکتر و خوشصداتر میکردند. هرگز ندیدم با لنگ حمام!! «ترنا» بسازند.
ترنای ترسا:
زنجیر ریز بافت یزدی بود و از وسایل ضرور در سردم «دکه ترنا» محسوب میشد. در مواقع «نسقگیری» یا تقابل دو حریف قدر و غدار بهکار میآمد.
دکه ترنا:
قهوهخانهای که «ترنا» در آن برگزار میشد، «دکه ترنا» میگفتند و معمولا با نام صاحبقهوهخانه شناخته میشد. مثل: «دکه احمد آق ابرام»، یا «دکه حسین ممصادق».
ترنا بازان اصیل و قدیم تهران لفظ «ترنا» را «ترنه» تلفظ میکردند و هرگز کلمه «بازی» را برای آن به کار نمیبردند. عنوان «ترنا بازی»، توهینآمیز و نشانه نا اهلی گوینده محسوب میشد: «احمد آق ابرام ترنا داره» یا «امشب میریم ترنا».
تخت ترنا:
نیمکتی بود وسط قهوهخانه، روبروی سردم، که حدودا پنج نفر میتوانستند برآن بنشینند.
صاحب دکه:
صاحب قهوهخانه یا برگزار کننده مراسم را صاحب دکه [صاب دکه] خطاب میکردند.
آبدار باشی:
در «ترنا»، از لفظ «قهوهچی» استفاده نمیشد. استفاده از این لفظ شدیدا توهینآمیز تلقی میشد.
قاپ:
قاپ = قاپک زانو، استخوان شتالنگ گوسفند است. این استخوان بر چهار سطح میتواند بر زمین بنشیند. هر سطح نامی داشت. در قمار سهقاپ، این چهار سطح را: اسب ـ بز ـ خر ـ نقش، میخواندند.
ولی در «ترنا» ـ حتما هوشیارانه ـ از این اسامی استفاده نمیکردند. شاه ـ وزیر ـ سرباز ـ جلیک، چهار اسمی بود که بر چهار سطح قاپ گذاشته بودند.
البته وزیر یا سرباز «وردست وزیر» به حکم شاه، قاپ را در بین حاضرین پخش میکرد.
شاه : یه قاپ بده فلانی بریزه.
یا
ـ نورسیدهها رو ببین!
[یعنی از گروه که تازه وارد شدهاند، قاپ بریزند.]
وردست قاپ را به شخص مورد نظر میداد. آن شخص ـ برخلاف قمار ـ بدون هیچ دقتی، قاپ را بر زمین میانداخت و حتما به قاپ نگاه نمیکرد. نگاه کردن به قاپ مرسوم نبود. وردست هم قبل از آن که قاپ بر زمین ساکن شود، آن را میقاپید.
وردست اعلام می کرد: سرباز.
یا
ـ جلیک.
گاهی اتفاق میافتاد که «شاه» یا «صاحب دکه» میخواستند یک نفر را به اقتضای احترام آن شخص یا بر اساس نیاز فضای بازی، شاه اعلام کنند.
به وردست اشاره میکردند. در این مورد هم قبل از آن که قاپ بر زمین بنشیند، وردست با صدای بلند اعلام میکرد:
ور دست: شاه ست.
شاه: به شاه نجف صلوات.
اتفاق میافتاد که به «وردست» اشاره نشده بود، «وردست» اعلام میکرد:
وردست: جلیک.
شاه: این جلیک شاه ست.
صاحب دکه: به شاه نجف صلوات.
شاه:
انتخاب شاه، بر اساس اخلاق، رفتار و تواناییهای اشخاص شکل میگرفت. کسی که شاه میشد، باید قدرت حکم کردن داشته باشد؛ باید توانایی و شعور سخن گفتن داشته باشد؛ باید فضا، موقعیت و حاضرین را بشناسد؛ باید با کسی حریف نباشد؛ با کسی غرض شخصی نداشته باشد؛ «ترنا» را به محل تسویه حساب و کینهکشی تبدیل نکند که هر یک از این موارد میتوانست عواقب سختی به بار آورد.
بر اساس همین دلایل، در «ترنا»، حکم پادشاهی به وسیله قاپ صادر نمیشد. درایت و دقت اهل «ترنا» در این انتخاب، سخت دخیل بود.
کودتا:
اتفاق میافتاد که یکنفر به اشتباه، شاه میشد. مثلا قاپش «شاه» مینشست و «وزیر» به اشتباه، شاهی او را اعلام میکرد. یا اصلا قاپش شاه نمینشست ولی وزیر بر اساس یک زد و بند پنهانی، او را شاه اعلام میکرد و این شخص به دلیل ندانستن قواعد بازی یا اصولا بر اساس غرضیت و دشمنی، حکمهای ناصحیح میکرد.
مثلا برای یک «سید» صلوات نمیفرستاد؛ مرد فقیری را پنج کیلو زولبیا جریمه میکرد، یا احترام مراسم و اشخاص را به خطر میانداخت. در این زمان «صاحب دکه» یا پیری از محترمین و معتمدین محله، کودتا میکرد.
کودتا با یک صوت، صوتی ناگهانی، فضا شکن و جار مانند اعلام میشد. کودتا کننده، «ترنای ترسا» یا یک تشتک زغال گداخته، از منقل، برمیداشت، به سمت «تخت ترنا» میآمد، آستینش را بالا میزد، «ترنای ترسا» یا تشتک ذغالهای گداخته را بر زمین میگذاشت و به وزیر حکم میکرد:
پیر: تا توپ سحر منو بزن!
یا
ـ این آتیشو بذار کف دست من.
مردم صلوات میفرستادند. شاه را مینشاندند. «ترنای ترسا» یا تشتک ذغال را به جای خود برمیگرداندند. یک نفر سفارش چند کیلو زولبیا میداد، یک نفر همه حاضرین را به چای دعوت میکرد و معمولاً با اشاره «صاحب دکه»، غزلخوان خوشصدایی، غزلی را آغاز میکرد. با خاتمه غزل، مراسم «ترنا»، حال و حالت عادی خود را بازیافته بود.
وزیر:
«ترنا زدن» مهارت میخواست. گاهی در یک محله حتی یک «ترنازن» ماهر هم پیدا نمیشد. به همین دلیل از محله دیگری، یک «ترنازن» دعوت میکردند. «ترنازن» را اصطلاحا «وزیر» میگفتند.
پیش:
آن کس را که «شاه» به «تخت ترنا» دعوت میکرد، «پیش» میخواندند.
شاه : آقا پیش.
یا
ـ حاج غلامعلی پیش.
یا
ـ یکی از نورسیدهها پیش.
رفته:
مجوز خروج یا برخاستن از «تخت ترنا» بود.
شاه: آقا رفته.
یا
ـ حاج غلامعلی رفته.
جُرم:
«پیش» شده، جرم میشود: به ضربات ترنا؛ به آشتی با کسی که قهر است؛ به رفتن به خانه قوم و خویشی که مدتهاست با او ترک مراوده کرده است؛ به چند کیلو زولبیا یا شیرینی برای حاضرین؛ به چای برای همه حاضرین؛ و اگر «پیش شده» غزلخوان باشد، به یک غزل.
شاه: وزیر!
وزیر: امیر.
شاه: جرمش کن!
وزیر: مزد نیکو سخنش. برای سلامتی بدنش، خودش، خانوادهاش، همه بچه محلهش، به هیجده ساله حسین، هیجدههزار قدم صلوات بفرست!
ولی شاه، جرم دیگران را به عهده وزیر نمیگذارد.
شاه: وزیر!
وزیر: امیر.
شاه: این علیآقا مدتیست با آقا مرتضی سرسنگین شده. بر فرضم که بگیم آقا مرتضی یکجایی واسه این علیآقای ما کم گذاشته باشه، دو تا بچه محل اگه گوشت هم دیگه رو بخورن، استخوان هم رو بیرون نمیریزن. آقا مرتضی پیش!
وزیر: پیش!
مرتضی میآید کنار علی مینشیند.
یک پیر از میان جمعیت: هر کیام بچه محلشو دوست داره صلوات بفرسته.
شاه: وزیر!
وزیر: امیر.
شاه: آقا مرتضی بزرگتره، اوسای علی بوده، به گردن این علیآقا حق داره. بله، ما هم قبول داریم، نباید یه اتفاقی میافتاد، افتاد. ولی گذشتهها گذشت. همدیگه رو حلال کنین و پاشین بهخوبی و خوشی صورت همدیگه رو ببوسین!
وزیر: برای سلامتی همه بچههای خوب عالم صلوات ختم کن!
علی و مرتضی یکدیگر را میبوسند و «ترنا» ادامه پیدا میکند.
سید:
«شاه» کسی را پیش میکند. یکنفر از گوشهای صدا میزند: سیده.
شاه: به جده سادات صلوات!
«سید» صلوات داشت. «سید» را «ترنا» نمیزدند.
نورسیده:
تازه واردین را «نورسیده» میخواندند.
«ترنا» بهعنوان یک سنت، با مردم محله حرف میزد، آنها را وادار به حرفزدن میکرد. گرد هم آمدن را، گفتوگو کردن را، شناختن و محترم شمردن یکدیگر را به مردم محله میآموخت. «ترنا» صاحب اخلاق است و اخلاقساز است. مهربان است، با وقار است، فضیلتشناس است. اهل فضیلت را ارج مینهد، شاخص میکند، بالا مینشاند و بیش از هر شاخصه دیگری، «ترنا» خصوصیت نمایشی دارد.
یک مراسم حدودا ده ساعته، که در دقایقی واقعا تبدیل به نمایش میشود. یک نمایش جمعی، محلی ـ مدنی که در لحظاتی همه حاضرین را ـ در مرز نمایش و زندگی ـ درگیر جذابیتهای پرهیجان ارتباط های شخصی و جمعی میکند.
* * *
لینکهای مرتبط با مطلب در این سایت:
«تُرنا»، یادگاری مانده از ماه رمضانهای سالهای دور (بخش اول)
مجموعهای از غزلهای خراباتی با صدای «حسن شهرستانی»
«محمود استادمحمد» در نمایشنامۀ «شهر قصه»
تاریخچهٔ قطعهٔ «قلب مادر» سرودهٔ «ایرج میرزا»
* * *