چند بیت از غزل مشهور «حالا چرا» به دستنوشتهٔ شاعر
از اشعار «محمدحسین شهریار» مجموعهای درهم و پُر و پیمان باقی مانده که چند سروده از آن برای عام و خاص شناختهشده و در خاطرهها مانده است. در حافظهٔ جمعی ما، نام «شهریار» با یاد آوردن ابیاتی از چند غزل او همراه است. مشهورترینشان شاید همین غزل «حالا چرا؟»
مطلع این سروده [آمدی، جانم بهقربانت ولی حالا چرا] امروزه یکی از اصطلاحات رایج در زبان فارسی شده است. اجرای این غزل در یکی از برنامههای رادیویی «گلهای رنگارنگ» [بهسرپرستی داوود پیرنیا] با صدای «غلامحسین بنان»، آهنگی از ساختههای «روحالله خالقی» و تنظیم «جواد معروفی» باعث شهرت و شناختهشدن بیشتر آن شد. بعدها، خوانندگان دیگری، ـ نه فقط در ایران که در کشور افغانستان نیز ـ این غزل را با اجراهای مختلف خواندند. نمونههایی از این اجراها را بشنوید.
آمدی، جانم بهقربانت ولی حالا چرا؟
بیوفا حالا که من افتادهام از پا چرا؟
نوشداروئی و بعد از مرگ سهراب آمدی
سنگدل این زودتر میخواستی، حالا چرا؟
عمر ما را مهلت امروز و فردای تو نیست
من که یک امروز مهمان توام، فردا چرا؟
نازنینا ما بهناز تو جوانی دادهایم
دیگر اکنون با جوانان نازکن، با ما چرا؟
وه که با این عمرهای کوته بیاعتبار
اینهمه غافل شدن از چون منی شیدا چرا؟
شور فرهادم بهپرسش سر به زیر افکنده بود
ای لب شیرین، جواب تلخ سربالا چرا؟
ای شب هجران که یکدم در تو چشم من نخُفت
اینقدر با بخت خوابآلود من، لالا چرا؟
آسمان چون جمع مشتاقان پریشان میکُند
در شگفتم من نمیپاشد ز هم دنیا چرا؟
در خزان هجر گل ای بلبل طبع حزین
خامشی شرط وفاداری بُود، غوغا چرا؟
شهریارا بیحبیب خود نمیکردی سفر
این سفر راه قیامت میروی، تنها چرا؟
محمدحسین شهریار
* * *
از «محمدحسین شهریار» در این سایت:
آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا (مجموعه ترانهها)
شعرهای شهریار با صدای شاعر (کانون پرورش فکری)
خط و امضای «شهریار» برای هوشنگ ابتهاج (سایه)
علی ای همای رحمت (خط شاعر و تاریخ سرایش)
* * *