میشود آیا از «علیاکبرخان دهخدا» گفت، ولی یاد «دخو» نیفتاد؟ همو که با «چرند و پرند» خود، زبان زندۀ مردم را وارد ادبیات کرد. صاحب قلمی که اگرچه آن چند ده شعری که سرود، به سبک کلاسیک بود؛ ولی هنوز هم علمدار نگاشتن نثری است که بعدها سبک و سیاق نوشتن همۀ نویسندگان پیشرو و معاصر ایران شد.
میشود آیا از «نیمایوشیج» نام برد به یاد مقام او بهعنوان «پدر شعر نو» در ادبیات معاصر نیفتاد؟ همو که سبک و سیاقی را در سرودن شعر بدعت گذاشت که بعدها شیوۀ سرایش خیلی از شاعران نوسرای معاصر در ادبیات ایران شد.
و مگر میشود از «دهخدا» و از «نیما» گفت؛ ولی یاد دکتر «محمد معین» نیفتاد. همو که عصای دست «دهخدا» بود در کار لغتنامه و آخرین کس بر بالین مرگ استاد که غزلی از حافظ را برایش خواند؛ و همان که «نیما»ی نوپردار، او را در وصیتنامهاش وصی آثار و دستنوشتههای خود کرد. «نیما» آنچنان که خود در آن وصیتنامه نوشته و میدانیم، هرگز «دکتر محمد معین» را از نزدیک و بهچشم ندیده بود. آنچه که از او میدانست و خبر داشت، مسئولیتپذیری و صداقت او بود در انجام آنچه که بهعهده میگرفت.
از او که یکی از شریفترین چهرههای فرهنگی معاصر ماست باید بیشتر گفت. دکتر محمد معین را میگویم. روزی سر فرصت باید از او، آنچنان که سزاوار و شایستۀ مقام انسانی و فرهنگی اوست نوشت. از تلاش و همتی که در کار آموزش و فرهنگ داشت، و از آن یکی دو سالی که تمام ساعات همۀ روزها و هفته و ماههایش را در بستر بیماری، در اغما و بیهوشی بهسر برد و چه بسا بییاد «نیما» و یا شاید با یاد آخرین غزلی که برای استاد خواند، پلک برهم خواباند و چشم از جهان فرو بست.
در اینجا اما به بهانۀ پنجاهمین سال درگذشت «دهخدا» که همین اواخر بود، به حرمتی و حقی که او بر ما دارد، و در ادای دینی که ما به او داریم، صدای پیرمرد را در آخرین ماههای زندگیاش میشنویم.
و فعلا که مشغول چاپ این کتاب هستیم من محتاج ِ به اشخاصی هستم که فاضل و دانشمند و مطلع باشند. الان سه نفر پیدا کردم؛ یکیش آقای «دکتر معین» است که جوانیست بسیار فاضل، و مطلع است و به من کمک میکند.
کمک ایشان فعلا فوقالعاده برای من ـ بله ـ سودمند است برای آنکه آن فیشها را تا یک کسی از لغت کمال اطلاع را نداشته باشد نمیتواند تنظیم کند و روی کاغذ بیاورد و معانی اصلی را از معنی مجازی تمیز بدهد. از این جهت . . .
و همچنین یک نفر دیگر به اسم «دبیرسیاقی» داریم و یک نفر دیگر به اسم «سید جعفر شهیدی». این سه نفر خیلی آزموده شدهاند در کار تنظیم این لغت و تکمیلش. و امید دارم بعد از من بتوانند بقیه این کتابها را، یعنی این فیشها و انتولتها [؟] چاپ بشوند و بقیه را هم به طبع برسانند.
آنچه تا به حال طبع شده است تقریبا ۱۶ مُجلد کوچک و بزرگ است و شاید هنوز یک بیستم کتاب نیست. ـ بله ـ و زمان میخواهد برای طبعِ این بقیه، و عمر من هم با کسالتی که دارم گمان نمیکنم برسد به اینکه تا آخر، طبع این کتاب را ببینم. ولی امیدوارم این سه چهار نفری که در زیر دست من هستند که آنها کار مرا به کمال برسانند و به طبع برسانند و این یادگار از من و ایشان در دنیا بماند.
و این کار را هم من برای این کردم که دیدم چون پیش از هر عمل در امرِ معلومات ایران و امور علمی، پیش از همه کار بایستی که لغت را نوشت و لغت تا به حال ما ننوشته بودیم.
آنچه بود عبارت بود از یک مشت لغاتی که قدیمالاستعمال است. آنها را لغتنویس جمع میکرد ـ بله ـ و مثل عرب یا مثل دول غرب به فکر این نبودند که تمام لغات باید باشد و این کار خیلی صعب بود و خیلی زحمت داشت، ولی من در عرض بیش از چهل سال این زحمت را به خودم هموار کردم . . . و امیدوارم نتایج خوب برای مملکت داشته باشد.
پرسشگر: به تعداد فیشها اشاره میکند [عبارت نامفهوم است]
دهخدا: چهار میلیونو نیم فیش است به این صورت که حالا میبینید در مقابل من. در قطعات کوچکی است که بریده شده است و هر کدام از آنها . . . زبان فارسی برای اینکه هزار سال است ازش گذشته است و تکان نخورده است و به یک صورت منجمد شده، دویست، سیصد، چهارصد ـ گاهی ـ معنی مجازی یا فیگوره پیدا میشود که باید آنها در لغت بیاید و من زحمتی که کشیدم بیشتر برای این بود. ـ بله ـ
پرسشگر: مجموعه لغتهایی که در زبان فارسی هست در چه حدودی. . .
دهخدا: هیچی نمیتوانم من حالا بگویم. انشاءالله بعد از این که کتاب تمام شد یک کسی باید بنشیند آنها را حساب کند و ببیند چقدر شده است. . .
* * *
لینکهای مرتبط با مطلب در این سایت
آخرین ساعت زندگی علامه «دهخدا» بهروایت دکتر «محمد معین»
* * *