هنگام که گریه میدهد ساز
نیمایوشیج
هنگام که گریه میدهد ساز
این دود سرشت ابر بر پُشت . . .
هنگام که نیلچشم دریا
از خشم به روی میزند مُشت.
زان دیر سفر که رفت از من
غمزهزن وعشوهساز داده
دارم به بهانههای مانوس
تصویری از او به بر گشاده.
لیکن چه گریستن، چه توفان؟
خاموش شبیست هرچه تنهاست.
مردی در راه میزند نی
و آواش فسرده برمیآید.
تنهای دگر منم کهام چشم
توفان سرشک میگشاید.
هنگام که گریه میدهد ساز
این دود سرشت ابر بر پُشت
هنگام که نیلچشم دریا
از خشم به روی میزند مُشت.
۱۳۲۷
* * *
بازگشت به یادنامهٔ «نیمایوشیج»
* * *