ویگن: اسب سم طلا

ویگن اسب سم طلا

اسب سم طلا
شعر: نوذر پرنگ
آهنگ: عطاالله خرم
خواننده: ویگن

«. . .  سالها پیش یکی از آواز خوانها آمد پیش حقیر ـ این مطلب مال سیزده چهارده سال پیش است که به دبیرستان می‌رفتم. ـ ما هم یک تبرزینی دادیم دست یک دهاتی که برود در خانه‌ی خان را بشکند و از حقش دفاع کند؛ و بهش القاء کردیم که از هیچ چیز هم نترسد و طرف را راهی کردیم به‌طرف خانه‌ی خان. یعنی در آن دوره‌ای که تصنیف‌ها همه‌اش پُر بود از ساغرهای می و سه‌تار و تار و رُباب و معشوقه سرش را می‌گذاشت روی دامن حضرتعالی و می‌گریست؛ و یا شما از این‌کارها می‌کردید. بله درست آن‌زمان حقیر آن تصنیف را گفتم که به‌خاطر دارید. البته طرف ـ که همان جوان دهاتی باشد ـ در راه برخورد می‌کند به مسئولین تصنیف‌های رادیو و آنها بهش می‌گویند: «نه! این چه کاریه!؟ همان بروید گل بستانید و سر زلف یارتان وابسانید.»
البته ما به جوان گفته بودیم بعد که در [خانه] را شکست و سرها را خُرد کرد برود این‌کار را بکُند که زندگی، بعد از مبارزه‌، به زیبایی هم نیاز دارد و به فراغتی که راحت را دریافت؛ و همه‌ی مبارزه‌ها هم به‌خاطر همین است. بهرحال حقیر گفته بود: «بعد میرُم گل می‌سونم، سر زلفش وا میسونم» و آنها [مسئولین رادیو] گفتند: «نه! این چه کاریه!؟ نه! میرم گل می‌سونم و . . .»
برگرفته از گفتگو با نوذر پرنگ، مجله‌ی فردوسی، شماره ۱۱۲۶، دوشنبه ۲۹ مرداد ۱۳۵۲، صفحه ۳۱

* * *
نوذر پرنگ، از «اسب سُم طلا» تا «کلاغ پر سیاه»

* * *

گوگوش: کیه، کیه

گوگوش کیه کیه

کیه، کیه
شعر: اردلان سرفراز
آهنگ: حسن شماعی‌زاده
تنظیم: آندرانیک آساطوریان
خواننده:‌ گوگوش

پُشتِ دیوارِ دلم
یه صدای پا میاد
یه صدای آشنا‌
از تو کوچه‌ها میاد

یه صدای پا میاد
یه صدای پا میاد

نفسم راهشو گُم کرده تو سینه
چشمِ من یه سایه رو دیوار می‌بینه
صدایِ تیک‌تیکِ قلبم نمی‌ذاره
صدای پاهاش توی گوشام بشینه

اونجا کیه کیه!؟
پُشتِ دیوار کیه!؟

سایه‌‌ش‌و من می‌بینم.
شاید خواب می‌بینم
برگشته پیشِ من
اُمیدِ آخرینم

اگه اون که گمشده،
یه روزی پیدا بشه
قفلِ زندونِ دلم
با کلیدش وا بشه

همه‌ خوبی‌ها رو همراش میاره
دستِ خوبشو تو دستام میذاره
اگه اونکه گمشده یه روزی پیدا بشه
قفل زندون دلم با کلیدش وا بشه
همه خوبیارو همراش بیاره
دست خوبشو تو دستام بذاره
نوشهر، ۷۲

با [حسن] شماعی‌زاده، قدم‌زنان در ساحلِ دریای خزر این ترانه را ساختم. شماعی‌زاده ملودی را زمزمه می‌کرد و من بر آن کلام گذاشته و به او جواب می‌دادم.

[از ریشه تا همیشه،‌ گزینه‌ی سی‌سال ترانه‌های اردلان سرفراز،‌ نشر البرز (آلمان)، چاپ اول ۱۳۸۰، صفحه‌ی ۴۶ و ۴۷]

♫  LP Cover  ♫

* * *

گوگوش: جاده

گوگوش جاده

جاده
شعر: اردلان سرفراز
آهنگ: حسن شماعی‌زاده
تنظیم: واروژان
خواننده: گوگوش

خدا گریه‌ی مسافرو ندید
دل نَبست به هیچکس‌و دل نبُرید
آدم‌و برای دوری از دیار
جاده رو برای غربت آفرید

جاده اسم من‌و فریاد میزنه
میگه امروز روز دل بُریدنه
کوله‌باری که پُر از خاطره‌هاس
روی شونه‌های لرزونِ منه

از تمومِ آدمای خوب و بد
از تمومِ قصه‌های خوب و بد
چی برام مونده به جز یه خاطره
نقشِ گُنگی تو غبارِ پنجره

جاده آغوشش‌و وا کرده برام
منتظر مونده که من باهاش بیام
قصه‌ی تلخ خداحافظی رو
می‌خونم با اینکه بسته هست لبام

پشت سر گذاشتن خاطره‌ها
همه‌ی عشق‌ها و دلبستگی‌ها
خیلی سخته ولی چاره ندارم
جاده . . .
فریاد میزنه . . .
بیا . . . .

تهران، ۷۱

شعر «جاده» که تقریباً آغاز جاده‌ی ترانه‌هایم بود، تمثیل عینی و ملموس سفری بود که با ذره ذره‌ی جانم، لحظه به لحظه تجربه‌اش کردم؛ و به راستی هم در سفر (طول جاده‌ی شیراز به تهران) خلق شد؛ که غروبِ دلگیرِ سفر، بغضِ سنگین دل‌کندنِ ابدی مرا از پدرم شکست (پدرم که با رفتنش تمامِ ناتمام مرا به‌همراه خویش بُرد و از آن پس ترانه‌هایم، آینه‌ی مُکررِ تکرارِ غمهای او شد) و بارانِ بی‌اختیارِ ترانه‌ی «جاده» بر طومارِ جاده‌ی دربدری‌هایم باریدن گرفت.
سال ۱۳۵۱ بود که سیاهپوش و سوگوارِ پدر تن به سفر دادم. من خود نمی‌رفتم،‌ که جاده مرا می‌بُرد. جاده مرا بی‌ترحم و تردید با کولباری از خاطره‌ها که تنها سهم و تنها ره‌توشه‌ی من از دیار عطش‌زده‌ام بود؛ دیاری که نه تنها زمینش از قهر آسمان می‌سوخت که گویی خشکسالی در آنجا به معنای اعم آن، چشمه‌های عاطفه را در عمقِ خاک خشکانده، و مزرعه‌های رفاقت را از ریشه سوزانده بود.
از سرزمین سوخته‌ام، از مزرعه‌ی خاکستر شده‌ام،‌از قحط‌سالِ عشق با داغِ رُستمِ تمامِ قصه‌های کودکی خویش،‌ می‌آمدم که باز نگردم، جاده مرا به مسلخِ من می‌بُرد.
اتوبوس راه ناهموار و پُر پیچ و خم،‌ غروبِ‌ غمگینِ جنوب را به‌سوی ظلمتِ پایتخت درمی‌نوردید و من می‌نوشتم. «جاده» را می‌نوشتم که ادامه‌ی مرثیه‌های دیگرم در سوگِ رُستمِ قصه‌هایم بود. که پیش از آن در همان تابستانِ داغِ داغداری در زادگاهم داراب آن دو مرثیه «چشم من»،‌ «دستای تو» به یادِ یارِ همیشه همسفرم،‌ پدرم، با هق‌هقِ گریه‌های سوگواری جاری شده،‌ و همانگونه بر کاغذ آمده بودند.
[از ریشه تا همیشه،‌ گزینه‌ی سی‌سال ترانه‌های اردلان سرفراز،‌ نشر البرز (آلمان)، چاپ اول ۱۳۸۰، صفحه‌ی ۱۲ تا ۱۴]

♫  LP Cover  ♫

* * *

گوگوش: ستاره

گوگوش ستاره

ستاره
شعر: شهیار قنبری
آهنگ: پرویز اتابکی
خواننده: گوگوش

ستاره آی ستاره
چشام اشکی نداره
دیگه پیداش نمیشه
نمیآدش دوباره

دیگه دوستم نداره
منو تنها میذاره

آخه گوش کُن ستاره آی ستاره
دلِ عاشق خریداری نداره

خدایا اون‌و با عشق و محبت آشنا کُن
به درد این دل دیوونه من مُبتلا کُن
بیا بنشون گُل مهر و وفا رو توی سینه‌ش
من‌و از دستِ دلتنگی و تنهایی رها کُن

آخه گوش کُن ستاره آی ستاره
دلِ عاشق خریداری نداره

اگه عشقی نباشه
دلی رسوا نمیشه
دل پاک مثل شیشه
دیگه پیدا نمیشه
دیگه دنیا، ستاره
برام دنیا نمیشه

آخه گوش کُن ستاره آی ستاره
دلِ عاشق خریداری نداره

۱۹۶۹

ستاره آی ستاره. نخستین ترانه من نبود. نخستین ترانه‌ای بود که پخش شد. از لندن برمی‌گشتم. از یک شکست عاشقانه می‌آمدم. این دومین سفرم بود. در «لندن» به دیدار گوگوش و شوهرش محمود رفتم. Bayswater. در یک هتل کوچک. گفتم:‌ چند ترانه نوشته‌ام! خواندم و همین.
سال بعد، در استودیو طنین،‌گوینده‌ی برنامه تلویزیونی «زنگوله‌ها» شدم. با پرویز اتابکی،‌ ستاره آی ستاره را ساختیم. گوگوش حالا دیگر ترانه‌های خود را می‌خواند. ستاره آی ستاره را در شبگردی‌های هق‌هق و حسرت نوشتم. در شب غیبتِ دخترکی که یک روز همبازی کودکی‌ام بود و اینک به بانوی ترانه‌های من شباهت داشت. لادن. ستاره آی ستاره، بغض جوانی هجده ساله است که به سادگی تِرک برمی‌دارد. نخستین‌بار از برنامه‌ی شما و رادیوی صبح جمعه پخش شد. گوینده علی تابش بود که با من و آوازخوان به گفت‌وگو نشست.
ستاره آی ستاره،‌ گُل کرد و مرا در برابر یک پرسش بزرگ قرار داد:
ـ ترانه نوشتن یا ننوشتن؟ مساله این است!
[دریا در من، گزینۀ ترانه‌های شهیار قنبری، نشر نکیسا (آمریکا)، چاپ اول ۱۹۹۵، صفحه ۱۷ و ۱۸]

* * *

♫  LP Cover  ♫

* * *

گوگوش: من و گنجشک‌های خونه

گوگوش من و گنجشکهای خونه

من و گنجشک‌های خونه
شعر: اردلان سرفراز
آهنگ: حسن شماعی‌زاده
تنظیم آهنگ:‌ واروژان
خواننده: گوگوش

ای چراغِ هر بهانه
از تو روشن، از تو روشن
ای که حرفایِ قشنگت
من‌و آشتی داده با من
من‌و گنجشکایِ خونه
دیدنت، عادتمونه
به هوایِ دیدنِ تو
پَر می‌گیریم از تو لونه
باز میایم که مثلِ هر روز
برامون دونه بپاشی
من‌و گنجشکا می‌میریم
تو اگه خونه نباشی

همیشه اسم تو بوده
اول و آخر حرفام
بس که اسم تو رو خوندم
بوی تو داره نفس‌هام
عطرِ حرفای قشنگت
عطر یک صحرا شقایق
تو همون شرمی که از اون
سُرخه گونه‌های عاشق
شعر من رنگ چشاته
رنگِ پاکِ بی‌ریایی
بهترین رنگی که دیدم
رنگِ زردِ کهربایی
من‌و گنجشکای خونه
دیدنت، عادتمونه
به هوای دیدن تو
پَر می‌گیریم از تو لونه

تهران، ۷۱ ـ ۷۰

سال آخر دانشکده با پسرعمه‌ام ـ احمد بهارلو ـ دوست و همبازیِ روزگارِ کودکی؛ آپارتمانی را در امیرآباد اجاره کرده بودیم. خانه‌ای دو طبقه که در طبقه‌ی اولِ آن صاحبانِ خانه ـ آقا و خانم زندیه ـ و در طبقه‌ی زیر ما زندگی می‌کردیم.
احمد که دانشجوی اقتصاد بود و درمطبوعات هم قلم می‌زد اولین شنونده‌ی کارهای تازه‌ی من بود. همانگونه که اولین شعرم را هم سالها پیش از آن در داراب برای او خوانده بودم، و او هم جزو اولین کسانی بود که باعث شدند من شعر را جدی بگیرم. در جریان حرکت‌های اعتراضی دانشجویان با کسی آشنا شده بودم که ترانه‌ی «همزاد» هم مثل این ترانه، تکرارِ تاثیر حضور اوست. اما من هنوز همانگونه که از ترانه‌هایم پیداست، به‌دنبال جواب بودم که از این همه چهره‌های گوناگون، کدام چهره‌ی واقعی عشق است. «پرسش» عشق را هنوز پاسخی قانع‌کننده نیافته بودم. با همخانه‌ام ـ احمد ـ که عشق و عادت را به‌گونه‌ای دیگر به گفتگو و تفسیر پرداختیم. اما به‌جای جواب به پرسشی دیگر رسیدیم: مرزِ‌ میان عشق و عادت کجاست!؟
«من و گنجشک‌های خونه» عاشقیم یا عادت عاشقانه داریم!؟ با عشق آغاز کرده‌ایم اما انتظارِ هر روزی عادت نیست!؟
[حسن] شماعی‌زاده هوشیارانه با احساس و استعدادی غریزی، ناب‌ترین ملودی را از عاشقانه‌ترین گوشه‌های موسیقیِ ایرانی گرفت و ردای قامتِ این ترانه‌ی عاشقانه کرد و زنده‌یاد واروژان با برگردانِ زبانِ موسیقی ایرانی به زبانِ جهانی موسیقی و ترجمه‌ی کلامِ من به زبانِ سازها، آن را با صدای عاشقی از گلوی زخمی «شکایت» ـ گوگوش ـ به جاودانگی رساند.
در ارتباط با مفهوم شعر، یکی از کامل‌ترین ملودی‌ها و تنظیم‌هایِ تاریخِ موسیقیِ پاپِ ایران را دراین سمفونیِ ماندنی با اجرای فراموش‌نشدنیِ‌ گوگوش می‌شنویم. برای خودِ من همیشه شنیدنِ این ترانه تازگی و طراوت دارد و مرا به شهر خاطره‌های گمشده می‌برد. انگار همین دیروز بود که در استودیوی «ال‌کوردوبس» با گوگوش، شماعی‌زاده، و زنده‌یاد واروژان شبهای بسیاری را برای پیدا کردنِ حسِ واقعیِ این شعر و ملودی در طنینِ صدای خواننده بی‌آنکه در خواندن به نُت‌های ملودیِ آواز لطمه‌ای وارد شود، به سحر رساندیم. تا پیدا کردنِ زبانِ واقعیِ حسِ‌ ترانه و پیاده‌کردنِ‌ آن در صدای خواننده، حدود یک هفته ما چهار نفر فقط برای خُفتن استودیو را ترک‌ می‌کردیم و دوباره پس از چند ساعت استراحت، عاشقانه کارِ خویش را پی می‌گرفتیم.
[از ریشه تا همیشه،‌ گزینه‌ی سی‌سال ترانه‌های اردلان سرفراز،‌ نشر البرز (آلمان)، چاپ اول ۱۳۸۰، صفحه‌ی ۱۷۴ و ۱۷۵]

* * *
♫  LP Cover  ♫

* * *

error: Content is protected !!