افسانهٔ لیلی و مجنون
شعر: ایرج جنتیعطایی
آهنگ: سلیمان اکبری
خوانندگان: ویگن ـ مهتاب
برچسب: ویگن
ویگن ـ دلکش: آی گفتی
آی گفتی
شعر: بیژن ترقی
آهنگ: عطاالله خرم
خواننده: ویگن و دلکش
ویگن: بیا
بیا
شعر: پرویز وکیلی
آهنگ: عطاالله خرم
خواننده: ویگن
● بر ملودی این آهنگ، ترانهی «گریزان» را با صدای ویگن بشنوید.
* * *
ویگن: انگشتر سلیمان
انگشتر سلیمان
شعر: پرویز وکیلی
آهنگ: عطاالله خرم
خواننده: ویگن
ویگن: گریزان (رفتم)
گریزان
(رفتم)
شعر: ناصر صفا الهی
آهنگ: عطاالله خرم
خواننده: ویگن
♫ LP Cover ♫
* * *
● بر ملودی این آهنگ، ترانهی «بیا» را با صدای ویگن و الهه بشنوید.
* * *
ویگن: علیبابا
ویگن: عیادت
عیادت
شعر: پرویز وکیلی
آهنگ: عطاالله خرم
خواننده: ویگن
(شعر ترانه در اجرای اول)
در شب بیماری من، آن که چون بختم رمیده
میرسد از ره پریشان، چاک پیراهن دریده
مینشیند در کنارم، میدمد سپیده
خم شود بر بالینِ من چون شاخهی گل خمیده
آن که بُرده رنج بسیار از پی آزردن من
این زمان لرزد دلِ او از خیالِ مُردن من
گویم: «ای مَه تا سپیده دمد، از وفا بنشین کنارم
گو چه حاصل گر نشینی دمی بعد مرگم بر مزارم»
گویمش ای نازنینم خوش نشستی در کنارم
کردهای از من عیادت، ای طبیب غمگسارم
سر به دامن تو امشب سوزد از آتش تن من
ابر چشمم میفشاند ژالهها بر دامن من
آن که بُرده رنج بسیار از پی آزردن من
این زمان لرزد دلِ او از خیالِ مُردن من
(اجرای دوم با تغییراتی در بعضی ابیات)
در شب بیماری من، آن که چون بختم رمیده
میرسد از ره پریشان، چاک پیراهن دریده
مینشیند در کنارم، گویی بنشیند سپیده
سر به بالینم گذارد چون شاخه گل خمیده
آن که بُرده رنج بسیار از پی آزردن من
این زمان لرزد دلِ او از خیالِ مُردن من
گویم: «ای مَه تا سپیدهدمان، از وفا بنشین کنارم
گو چه حاصل گر نشینی دمی بعدِ مرگم بر مزارم»
گویمش: ای نازنینم! خوش نشستی در کنارم
کردهای از من عیادت، ای طبیب غمگسارم
سر به بالین تو امشب، سوزد از آتش تن من
اشک چشمانت ببارد ژالهها بر دامن من»
آن که بُرده رنج بسیار از پی آزردن من
این زمان لرزد دلِ او از خیالِ مُردن من
* * *
ویگن: از تو میپرسم
از تو میپرسم
شعر: پرویز وکیلی
آهنگ: سلیمان اکبری
خواننده: ویگن
از تو میپرسم بیوفای من
آشنایِ ناآشنایِ من
من شکستهام عهد، یا تو!؟
شاهدِ من این دلِ من
خود تو میدانی چه کردی
با دلِ بیحاصلِ من
من اگر پیمان شکستهام
یا که مهر تو گسستم
از تو میپرسم بیوفای من
ای که در خوبی و پاکی
خوشتر از آینه هستی
از چه رو آن عهد و پیمان را شکستی
تو چنان بوی گلها، بر سیاهی شبها
وسوسهانگیزی
با دو چشم دروغین، با آن نگاه غمگین
وه! چه رویا خیزی
. . .
* * *