امیر رسایی: گریه

امیر رسایی گریه

گریه
شعر: اردلان سرفراز
آهنگ: حسن شماعی‌زاده
خواننده: امیر رسایی

ای برای گریه کردن بهترین بهانه‌ی من
ای که درمونی نداره دردِ دور از تو نشستن
از پسِ پرده‌ی اشکم جای خالیت‌و می‌بینم
داره بی‌تو کنده میشه دلم از میون سینه‌ام
کاشکی چشمام کور بشه جای تو رو خالی نبینه
جای خالیت مثل خار داره توی چشام می‌شینه

کاش می‌شد مثل تو باشم ، مثل سنگ باشه دلِ من
برام آسون باشه هر روز دل سپردن و بُریدن
من می‌خوام مثل تو باشم؛ من می‌خوام اما نمیشه
انگار از اول عمرم تو با من بودی همیشه
کاشکی چشمام کور بشه جای تو رو خالی نبینه
جای خالیت مثل خار داره توی چشام می‌شینه

همه عکساتو سوزوندم نامه‌هاتو پاره کردم
تا به یاد تو نباشم؛ دیگه دنبالت نگردم
ولی خاکستر عکسا، نامه‌های پاره‌پاره
من‌و راحت نمی‌ذاره؛ تو رو باز یادم میاره
کاشکی چشمام کور بشه جای تو رو خالی نبینه
جای خالیت مثل خار داره توی چشام می‌شینه

* * *

گوگوش: غریب آشنا (ترانه فیلم)

گوگوش غریب آشنا

غریب آشنا
شعر: اردلان سرفراز
آهنگ: حسن شماعی‌زاده
تنظیم آهنگ: واروژان
خواننده: گوگوش
ترانه فیلم: خوشگلا عوضی گرفتین!

♫  LP Cover  ♫

* * *

گوگوش: مرداب

گوگوش مرداب

مرداب
شعر: اردلان سرفراز
آهنگ: حسن شماعی‌زاده
خواننده: گوگوش

به: داوید یکیازاریان [داویت یقیازاریان]

میون یه دشت لخت
زیر خورشیدکویر
مونده یک مرداب پیر
توی دست خاک اسیر
منم اون مرداب پیر
از همه دنیا جدام
داغ خورشید رو تنم
زنجیر زمین به پام . . . آه . . .

من همونم که یه روز
می‌خواستم دریا بشم
می‌خواستم بزرگترین
دریای دنیا بشم
آرزو داشتم برم
تا به دریا برسم
شب‌و آتیش بزنم
تا به فردا برسم . . . آه . . .

اولش چشمه بودم
زیر آسمون پیر
اما ازبختِ سیاه
راهم افتاد به کویر
چشم من به اونجابود
پشتِ اون کوهِ بلند
اما دستِ سرنوشت
سر رام یه چاله کند . . .‌ آه . . .

توی چاله افتادم
خاک من‌و زندونی کرد
آسمون هم نبارید
اونم سر گرونی کرد
حالا یه مرداب شدم
یه اسیرِ نیمه‌جون
یه طرف میرم تو خاک
یه طرف به آسمون

خورشید ازاون بالاها
زمین‌م ازاین پایین
هی بُخارم می‌کُنن
زندگی‌م شده همین
با چشام مردنم‌و
دارم اینجا می‌بینم
سرنوشتم همینه
من اسیرِ زمینم

هیچی باقی نیست ازم
قطره‌های آخره
خاکِ تشنه‌ همین‌ام
داره همراش می‌بره
خشک می‌شم تموم می‌شم
فردا که خورشید میاد
شن جام‌و پُر می‌کُنه
که میاره دستِ باد . . . آه . . .

تهران ۷۲ ـ ۷۱

♫  LP Cover  ♫

* * *

گوگوش: کیه، کیه

گوگوش کیه کیه

کیه، کیه
شعر: اردلان سرفراز
آهنگ: حسن شماعی‌زاده
تنظیم: آندرانیک آساطوریان
خواننده:‌ گوگوش

پُشتِ دیوارِ دلم
یه صدای پا میاد
یه صدای آشنا‌
از تو کوچه‌ها میاد

یه صدای پا میاد
یه صدای پا میاد

نفسم راهشو گُم کرده تو سینه
چشمِ من یه سایه رو دیوار می‌بینه
صدایِ تیک‌تیکِ قلبم نمی‌ذاره
صدای پاهاش توی گوشام بشینه

اونجا کیه کیه!؟
پُشتِ دیوار کیه!؟

سایه‌‌ش‌و من می‌بینم.
شاید خواب می‌بینم
برگشته پیشِ من
اُمیدِ آخرینم

اگه اون که گمشده،
یه روزی پیدا بشه
قفلِ زندونِ دلم
با کلیدش وا بشه

همه‌ خوبی‌ها رو همراش میاره
دستِ خوبشو تو دستام میذاره
اگه اونکه گمشده یه روزی پیدا بشه
قفل زندون دلم با کلیدش وا بشه
همه خوبیارو همراش بیاره
دست خوبشو تو دستام بذاره
نوشهر، ۷۲

با [حسن] شماعی‌زاده، قدم‌زنان در ساحلِ دریای خزر این ترانه را ساختم. شماعی‌زاده ملودی را زمزمه می‌کرد و من بر آن کلام گذاشته و به او جواب می‌دادم.

[از ریشه تا همیشه،‌ گزینه‌ی سی‌سال ترانه‌های اردلان سرفراز،‌ نشر البرز (آلمان)، چاپ اول ۱۳۸۰، صفحه‌ی ۴۶ و ۴۷]

♫  LP Cover  ♫

* * *

گوگوش: جاده

گوگوش جاده

جاده
شعر: اردلان سرفراز
آهنگ: حسن شماعی‌زاده
تنظیم: واروژان
خواننده: گوگوش

خدا گریه‌ی مسافرو ندید
دل نَبست به هیچکس‌و دل نبُرید
آدم‌و برای دوری از دیار
جاده رو برای غربت آفرید

جاده اسم من‌و فریاد میزنه
میگه امروز روز دل بُریدنه
کوله‌باری که پُر از خاطره‌هاس
روی شونه‌های لرزونِ منه

از تمومِ آدمای خوب و بد
از تمومِ قصه‌های خوب و بد
چی برام مونده به جز یه خاطره
نقشِ گُنگی تو غبارِ پنجره

جاده آغوشش‌و وا کرده برام
منتظر مونده که من باهاش بیام
قصه‌ی تلخ خداحافظی رو
می‌خونم با اینکه بسته هست لبام

پشت سر گذاشتن خاطره‌ها
همه‌ی عشق‌ها و دلبستگی‌ها
خیلی سخته ولی چاره ندارم
جاده . . .
فریاد میزنه . . .
بیا . . . .

تهران، ۷۱

شعر «جاده» که تقریباً آغاز جاده‌ی ترانه‌هایم بود، تمثیل عینی و ملموس سفری بود که با ذره ذره‌ی جانم، لحظه به لحظه تجربه‌اش کردم؛ و به راستی هم در سفر (طول جاده‌ی شیراز به تهران) خلق شد؛ که غروبِ دلگیرِ سفر، بغضِ سنگین دل‌کندنِ ابدی مرا از پدرم شکست (پدرم که با رفتنش تمامِ ناتمام مرا به‌همراه خویش بُرد و از آن پس ترانه‌هایم، آینه‌ی مُکررِ تکرارِ غمهای او شد) و بارانِ بی‌اختیارِ ترانه‌ی «جاده» بر طومارِ جاده‌ی دربدری‌هایم باریدن گرفت.
سال ۱۳۵۱ بود که سیاهپوش و سوگوارِ پدر تن به سفر دادم. من خود نمی‌رفتم،‌ که جاده مرا می‌بُرد. جاده مرا بی‌ترحم و تردید با کولباری از خاطره‌ها که تنها سهم و تنها ره‌توشه‌ی من از دیار عطش‌زده‌ام بود؛ دیاری که نه تنها زمینش از قهر آسمان می‌سوخت که گویی خشکسالی در آنجا به معنای اعم آن، چشمه‌های عاطفه را در عمقِ خاک خشکانده، و مزرعه‌های رفاقت را از ریشه سوزانده بود.
از سرزمین سوخته‌ام، از مزرعه‌ی خاکستر شده‌ام،‌از قحط‌سالِ عشق با داغِ رُستمِ تمامِ قصه‌های کودکی خویش،‌ می‌آمدم که باز نگردم، جاده مرا به مسلخِ من می‌بُرد.
اتوبوس راه ناهموار و پُر پیچ و خم،‌ غروبِ‌ غمگینِ جنوب را به‌سوی ظلمتِ پایتخت درمی‌نوردید و من می‌نوشتم. «جاده» را می‌نوشتم که ادامه‌ی مرثیه‌های دیگرم در سوگِ رُستمِ قصه‌هایم بود. که پیش از آن در همان تابستانِ داغِ داغداری در زادگاهم داراب آن دو مرثیه «چشم من»،‌ «دستای تو» به یادِ یارِ همیشه همسفرم،‌ پدرم، با هق‌هقِ گریه‌های سوگواری جاری شده،‌ و همانگونه بر کاغذ آمده بودند.
[از ریشه تا همیشه،‌ گزینه‌ی سی‌سال ترانه‌های اردلان سرفراز،‌ نشر البرز (آلمان)، چاپ اول ۱۳۸۰، صفحه‌ی ۱۲ تا ۱۴]

♫  LP Cover  ♫

* * *

error: Content is protected !!