
سرود «ای ایران» دقیقا در ۲۷ مهر ماه سال ۱۳۲۳ در تالار دبستان نظامی [دانشکدۀ افسری فعلی] و در حضور جمعی از چهرههای فعال در موسیقی ایران متولد شد.

سرود «ای ایران» دقیقا در ۲۷ مهر ماه سال ۱۳۲۳ در تالار دبستان نظامی [دانشکدۀ افسری فعلی] و در حضور جمعی از چهرههای فعال در موسیقی ایران متولد شد.

اکبر محسنی به چهره و نام برای بسیاری ناآشنا است. آهنگ الههٔ ناز ساختهٔ او را اما کمتر کسی است که نشنیده، یا نشناسد. این ترانه نخستین بار در سال ۳۳۳ با صدای غلامحسین بنان از رادیو ایران پخش شد و همانموقع مورد استقبال عام و خاص قرار گرفت.
شعر ترانه از سرودههای کریم فکور بود و تنظیم آهنگ آن را روحالله خالقی به عهده گرفت. در اجرای این تصنیف همراهی گروه کُر با صدای گرم بنان کاری تازه و از نوآوریهای آن سالها بود.
و اما این ترانه نیز پیشینه و حکایتی دارد که آن را از زبان اکبر محسنی سازندهٔ آهنگ این اثر بشنوید.

الهه ناز
شعر: کریم فکور
آهنگ: اکبر محسنی
تنظیم آهنگ: روحالله خالقی
خواننده: غلامحسین بنان
باز ای الههی ناز، با دلِ من بساز
کین غمِ جانگداز برود ز بَرم
گر دلِ من نیاسود، از گناهِ تو بود
بیا تا ز سرِ گُنهت گذرم
باز میکُنم دستِ یاری به سویت دراز
بیا تا غم خود را با راز و نیاز، ز خاطر ببرم
گر نکُند تیرِ خشمت دلم را هدف
به خدا همچو مرغِ پُر شور و شعف به سویت بپَرم
آن که او به غمت دل بندد چون من، کیست!؟
نازِ تو بیش از این بهرِ چیست!؟
تو الههی نازی، در بزمم بنشین!
من تو را وفا دارم بیا که جز این نباشد هُنرم
این همه بیوفایی ندارد ثمر
به خدا اگر از من نگیری خبر، نیابی اثرم
* * *
«الهه ناز» مجموعه ترانهها
* * *

دکتر باستانی پاریزی از جمله فرزانگان بیادعا، و در تدریس و پژوهش استادی تمام بود. در اهمیت آثار و کارهای ماندگاری که از او به یادگار مانده است یکی هم اینکه با قلمی روان در نگارش و زبانی همهفهم در روایت توانست «تاریخ» را میان تودهٔ مردم آورد. باستانی پاریزی در سرودن شعر هم صاحب ذوق بود. از جمله سرودههایش غزلی که بعدها در یکی از مجموعه برنامههای گلهای رنگارنگ با صدای غلامحسین بنان و ویلون مهدی خالدی اجرا شد. حسن اتفاق اینکه استاد این غزل را با صدای خود در یکی از برنامههای بزم شاعران در رادیو ایران خوانده بود. این برنامه را مهدی سهیلی تهیه و اجرا میکرد. در جعبه موسیقی این صفحه آن بخش از برنامهٔ بزم شاعران و آواز بنان را بشنوید. یاد دکتر محمد ابراهیم باستانی پاریزی شاد و گرامیباد.
یاد آن شب که صبا در ره ما گل میریخت
بر سر ما ز در و بام و هوا گل میریخت
سر به دامان منت بود و ز شاخ بادام
بر رخ چون گلت آهسته صبا گل میریخت
خاطرت هست که آنشب همه شب تا دم صبح
گل جدا، شاخه جدا، باد جدا گل میریخت
نسترن خم شده لعل لب تو میبوسید
خضر، گویی به لب آب بقا گل میریخت
زلف تو غرقه به گل بود و هر آنگاه که من
میزدم دست بدان زلف دو تا، گل میریخت
تو به مه خیره چو خوبان بهشتی و صبا
چون عروس چمنت بر سر و پا گل میریخت
گیتی آنشب اگر از شادی ما شاد نبود
راستی تا سحر از شاخه چرا گل میریخت؟
شادی عشرت ما باغ گل افشان شده بود
که به پای من و تو از همه جا گل میریخت
* * *

ایشون [داود پیرنیا] یه روز منو صدا کرد و گفت: «آقای ترقی، یک کاری اینجا ما ضبط کردیم مالِ آقای روحالله خالقیست. این، شعر نداره. این رو آهنگش رو من میذارم رو ضبط صوت، تا شما بشنوید من میرم تا استودیو شماره هشت و برمیگردم، ببینم نظرتون راجع به این آهنگ چیه!؟»

حتما که شما هم این عکس را دیدهاید. مرضیه بر مزار بنان در چهلمین روز درگذشت او. ثبت این تصویر کار کامران جبرئیلی عکاس نامآشنا است. او خود در خاطرهنوشتهای ماجرای مربوط یه ثبت این عکس را نوشته است. نوشتاری که در ضمن از خلال سطور آن ظرایفی از رفتار مرضیه نیز پیداست. مثلا آنجا که: «مرضیه سیگاری دود میکند و بعد از هر پکی که میزند، آن را به دست یکی از آقایان که در کنارش ایستاده میدهد که او برایش نگه دارد تا پکی دیگر.»

بوی جوی مولیان آید همی
گلهای رنگارنگ شماره ۲۵۴
شعر: رودکی / آهنگ: روحالله خالقی
خوانندگان: غلامحسین بنان و مرضیه
بوی جوی مولیان آید همی
یاد یار مهربان آید همی
ریگِ آموی و درشتیهای او
زیر پایم پرنیان آید همی
آب جیحون از نشاط روی دوست
خِنگِ ما را تا میان آید همی
ای بخارا! شاد باش و دیر زی!
میر زی تو، شادمان آید همی
میر ماه است و بُخارا آسمان
ماه سوی آْسمان آید همی
میر سرو است و بُخارا بوستان
سرو سوی بوستان آید همی
* * *
خاطرهنوشتهای از عکاس تصویر مرضیه بر مزار غلامحسین بنان
* * *

از روز ازل
شعر: رهی معیری
آهنگ: مرتضی محجوبی
خواننده: غلامحسین بنان
من از روزِ ازل، دیوانه بودم،
دیوانهی روی تو، سرگشتهی کوی تو
سرخوش از بادهی مستانه بودم
در عشق و مستی افسانه بودم
نالان از تو شد، چنگ و عودِ من
تارِ موی تو، تار و پودِ من
بیباده مدهوشم، ساغر نوشم
ز چشمهی نوشِ تو، مستی دهد ما را، گُلرخسارا
بهارِ آغوشِ تو
چو به ما نگری، غم دل ببری
کز باده نوشینتری
سوزم همچو گل، از سودایِ دل
دل، رسوای تو، من، رسوای دل
گرچه به خاک و خون کشیدی مرا
روزی که دیدی مرا
بازآ که در شامِ غمم، صبح امیدی مرا
* * *
خاطرهنوشتهای از عکاس تصویر مرضیه بر مزار غلامحسین بنان
* * *

الهه ناز
شعر: کریم فکور
آهنگ: اکبر محسنی
خواننده: غلامحسین بنان
باز ای الههی ناز، با دلِ من بساز
کین غمِ جانگداز برود ز بَرم
گر دلِ من نیاسود، از گناهِ تو بود
بیا تا ز سرِ گُنهت گذرم
باز میکُنم دستِ یاری به سویت دراز
بیا تا غم خود را با راز و نیاز، ز خاطر ببرم
گر نکُند تیرِ خشمت دلم را هدف
به خدا همچو مرغِ پُر شور و شعف به سویت بپَرم
آن که او به غمت دل بندد چون من، کیست!؟
نازِ تو بیش از این بهرِ چیست!؟
تو الههی نازی، در بزمم بنشین!
من تو را وفا دارم بیا که جز این نباشد هُنرم
این همه بیوفایی ندارد ثمر
به خدا اگر از من نگیری خبر، نیابی اثرم
* * *
«الهه ناز» مجموعه ترانهها
* * *

مشتاق و پریشان
شعر: سعدی
آهنگ: علینقی وزیری
خواننده: غلامحسین بنان
آمدی وه که چه مشتاق و پریشان بودم
تا برفتی ز برم صورتِ بیجان بودم
نه فراموشیم از ذکرِ تو خاموش نشاند
که در اندیشهی اوصاف تو حیران بودم
بیتو در دامنِ گلزار نخفتم یک شب
که نه در بادیهی خارِ مغیلان بودم
زنده میکرد مرا دمبدم امیدِ وصال
ورنه دور از نظرت کُشتهی هجران بودم
به تولّایِ تو در آتشِ محنت چو خلیل
گوییا در چمنِ لاله و ریحان بودم
تا مگر یک نَفَسم بوی تو آرد دمِ صبح
همه شب منتظر مرغِ سحرخوان بودم
سعدی از جور فراقت همه روز این گوید:
عهد بشکستی و من بر سرِ پیمان بودم
غزلهای سعدی به تصحیح دکتر غلامحسین یوسفی، انتشارات سخن، چاپ اول، ۱۳۸۵، صفحه ۲۱۱ و ۲۱۲
* * *

چه شورها
شعر: عارف قزوینی
ارکستر: ابراهیم منصوری