رهی معیری کاروان‌سالار ترانه‌سرایان سبک کلاسیک

رهی معیری

رهی معیری را بیشتر با ترانه‌هایی که سروده می‌شناسند. وقتی می‌گویی: «رهی معیری»، انگار گفته باشی: «دیدی که رسوا شد دلم» مرضیه، «به‌کنارم بنشین» دلکش، «خزان عشق» جواد بدیع‌زاده و «من از روز ازل دیوانه بودم» غلامحسین بنان.

از «رهی معیری» در این سایت:
«رهی معیری» کاروان‌سالار ترانه‌سرایان سبک کلاسیک
«خزان عشق» رهی معیری (مجموعه ترانه‌ها)
امضاء کتاب «سایهٔ عمر» برای «نواب صفا»
خط، صدا و چند ترانه از «رهی معیری»

* * *

خط، صدا و چند ترانه از «رهی معیری»

دهم اردیبهشت‌ماه، برابر است با سالگشت زادروز «رهی معیری». به یادبود او نمونه‌ای از سروده و دستخط زیبایش را همراه با چند جمله‌ با صدای او ، و چند ترانه از یادگارهای ماندگار این شاعر و ترانه‌سرای معاصر را ببینید، بخوانید و بشنوید!

ادامه خواندن خط، صدا و چند ترانه از «رهی معیری»

حکایت ترانه‌ی «آزاده‌» (هایده)

هایده آزاده ام

ترانه‌‌ی آزاده‌ام با آهنگی از ساخته‌های علی تجویدی و صدای هایده را آخرین اثر رهی معیری می‌دانند. رهی معیری که سالهای پایانی عمر خود را با بیماری سرطان درگیر بود یکی دو ماهی بعد از ضبط و اجرای این ترانه در ۲۴ آبان‌ماه ۱۳۴۷ درگذشت.

ادامه خواندن حکایت ترانه‌ی «آزاده‌» (هایده)

جواد بدیع‌زاده: خزان عشق (مجموعه ترانه‌ها)

جواد بدیع زاده خزان عشق

خزان عشق را رهی معیری در سال ۱۳۱۳ سروده است. بیست‌وپنج سالگی شاعر، و به‌قولی اولین ترانه‌سازی او که با آهنگی از ساخته‌های جواد بدیع‌زاده اجرا شد. با این‌همه سالی که از عمر این ترانه‌ی خاطره‌انگیز می‌گذرد اما، هنوز هم زمزمه‌ی هر از گاه خیلی از ما، در خلوت و به‌یاد آوردن‌های خاطرات سال‌های گذشته است.

ادامه خواندن جواد بدیع‌زاده: خزان عشق (مجموعه ترانه‌ها)

الهه: شاخه گل ۲۵۴ (لاله رو)

الهه شاخه گل ۲۵۴ لاله رو

شاخه گل ۲۵۴
شعر: رهی معیری
تنظیم آهنگ: جواد معروفی
خواننده: الهه

لاله رویی،‌ فتنه‌جویی، نوگلی، نوشین لبی ، سلسه‌مویی
دلفریبی، شیوه‌ی چشم سیاهت، دل من مست نگاهت
صبح شادی رخ ماهت، دل من مست نگاهت
یارم از عشق تو بود اشكی و آهی
دارم از دست غمت روز سیاهی
لب فرو بستی و خوانم سخن از چشم سیاهت
صبح شادی رخ ماهت، دل من مست نگاهت
می‌گریزی، می‌گریزی
گرچه ندارم نه خطایی، نه گناهی
كعبه‌ی حُسنی و صد قافله دل سوی تو آید
گلبن نازی و از لاله و گل بوی تو آید

* * *

بنان: از روز ازل

بنان روز ازل

از روز ازل
شعر: رهی معیری
آهنگ: مرتضی محجوبی
خواننده: غلامحسین بنان

من از روزِ ازل، دیوانه بودم،
دیوانه‌ی روی تو، سرگشته‌ی کوی تو

سرخوش از باده‌ی مستانه بودم
در عشق و مستی افسانه بودم

نالان از تو شد، چنگ و عودِ من
تارِ موی تو، تار و پودِ من

بی‌باده مدهوشم، ساغر نوشم
ز چشمه‌ی نوشِ تو، مستی دهد ما را، گُلرخسارا
بهارِ آغوشِ تو

چو به ما نگری، غم دل ببری
کز باده نوشین‌تری
سوزم همچو گل، از سودایِ دل
دل، رسوای تو، من، رسوای دل

گرچه به خاک و خون کشیدی مرا
روزی که دیدی مرا
بازآ که در شامِ غمم، صبح امیدی مرا

* * *
خاطره‌‌نوشته‌ای از عکاس تصویر مرضیه بر مزار غلامحسین بنان

* * *

هایده: می‌برد مرا (گلهای رنگارنگ ۵۲۰)

هایده می برد مرا گلهای رنگارنگ ۵۲۰

می‌برد مرا
(گلهای رنگارنگ ۵۲۰)
شعر: رهی معیری
آهنگ:‌ علی تجویدی
خواننده: هایده

همراه خود نسیم می‌برد مرا
یارب چو بوی گل به کجا می‌برد مرا
سوی دیار صبح رود کاروانِ شب
باد فنا به ملک بقا می‌برد مرا
با بال شوق ذره به خورشید می‌رسد
پرواز دل به سوی خدا می‌برد مرا

آن را که جفاخوست نمی‌باید خواست
سنگین‌دل و بدخوست نمی‌باید خواست
ما را ز تو غیر از تو تمنایی نیست
از دوست به جز دوست نمی‌باید خواست

* * *
روی جلد صفحه این ترانه را در اینجا ببینید

* * *

هایده: آزاده‌ام (اولین ترانه)

هایده آزاده ام

 

آزاده‌ام (گلهای رنگارنگ ۴۷۰)
شعر: رهی معیری
آهنگ: علی تجویدی
خواننده: هایده

با آن که همچون اشک غم بر خاک ره افتاده‌ام من
با آن که هر شب ناله‌ها چون مرغ شب سر داده‌ام من
در سر ندارم هوسی، چشمی ندارم به کسی،
آزاده‌ام من.

با آن که از بی‌حاصلی، سر در گریبانم چو گل
شادم که از روشن‌دلی، پاکیزه‌دامانم چو گل
خندان‌لب و خونین‌جگر، مانند جام باده‌ام،
آزاده‌ام من.

یارب چون من افتاده‌ای کو؟
افتاده‌ی آزاده‌ای کو؟
تا رفته از جانم برون سودای هستی
آسوده‌ام، آسوده از غوغای هستی

گلبانگ مستی‌آفرین، همچون «رهی» سر داده‌ام من
مرغ شب‌آهنگم ولی، در دام غم افتاده‌ام من
خندان‌لب و خونین‌جگر، مانند جام باده‌ام،
آزاده‌ام من.

* *‌ *

حکایت ترانه‌ «آزاده‌ام» به روایت پرویز خطیبی

* * *
روی جلد صفحه این ترانه را در اینجا ببینید

* * *

مرضیه: عشق نو

مرضیه عشق نو باز دل زارم عاشق شد

عشق نو (باز دل زارم عاشق شد)
شعر: رهی معیری
آهنگ: مجید وفادار
خواننده: مرضیه

باز دل زارم عاشق شد به مَه مشکین‌مویی
آه که پریشان‌دل گشتم ز پریشان گیسویی
از نگاه ماهی دل از کف دادم
در کمند زلفی به دام افتادم
آتشی فتاده بر جانم از نو
کرده نوگلی پریشانم از نو
بُرده دلم روی مهی، گردشِ چشمِ سیهی
فسونگر یاری، پری‌رخساری
ای دل ز عشق خوبان جز محنت دگر چه دیدی
کز نو به یک نگاهی جان دادی، بلا خریدی
خون شوی دلا که از نو مرا در آتشِ عشق افکندی
دل به کار عاشقی بستی‌و ز عیش و راحت بَرکندی
از نو باید بی‌آن گل
اکنون باید بی‌آن ماه
هر شب بارم از رُخ، اشک
هر دم آرم بر لب، آه
دل من، به عشق روی مَهش، ز حسرت نگهش
چو لاله از غم خون گردد
کُنم از ستیزه‌خویی او هر آنچه ناله فزون
جفای او افزون گردد
سپه غم بر من تازد
دل من از پای اندازد
شبِ هجران جانم سوزد
غم دوری کارم سازد
چو زلف او شود پریشان حالم

* * *

error: Content is protected !!