
عکس از: مریم زندی
با یاد «غزاله علیزاده»، که با چشمان آهویی و غمگین خود ۱۸ سال پیش، از «خانۀ ادریسیها» دل بُرید، از «چهار راه»ها گذشت، به جنگل زد، و در پگاه چنین روزی (۲۱ اردیبهشت) در پی دردی جانکاه، خود را به مرگی خود خواسته از دار درختی به بند آویخت و غم از دست دادنش را به دل دوستدارانش آونگ کرد. یادش یادمان باشد.
«. . . زوال که آغاز میشود رویاها راه به کابوس میبرند، پای اعتماد بر گردۀ اطمینان فرود میآید و از ایمان غباری میماند سرگردان ِهوا که بر جای نمینشیند؛ خوابها تعبیر ندارند و درها نه بر پاشنۀ خویش، که بر گرد ِخود میچرخند و راهها به سامانی که باید نمیرسند؛ و حق اگر هست، همین حیات ِ آخرالزمانی است، که نیست، برای آنان که هنوز بادهای ِ مسموم ِ مصرف و تخریب را میگذرانند. . .»
صدای «غزاله علیزاده» را در دکلمۀ شعری از «نیما یوشیج» بشنوید!
مطلبی جامع در معرفی «غزاله علیزاده» را در اینجا بخوانید!
* * *