امروز ششم مرداد ماه، سالگشت زادروز «شهیار قنبری» شاعر و ترانهسرای معاصر است. او در پا گرفتن «ترانهٔ نوین» و اعتبار «ترانهٔ معترض» جایگاهی ویژهٔ خود دارد.
در کارنامهٔ هنری شهیار قنبری بدعت و ابتکارهای وجود دارد که از «اولین»های هنر شعر و ترانه بهحساب میآید. اولین ترانهٔ متن فیلم را او برای «رضا موتوری» نوشته است. همین، نخستین «ترانهٔ بیقافیه» است.
پیش از برپایی واحد تولید صدا در «کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان» و انتشار صفحات «صدای شاعر»، نخستین دکلمهٔ شعری که بر روی صفحه به بازار میآید، صدا و سرودهای از شهیار قنبری است. شعری بهنام «من نباید به تو تسلیم شوم.» که پشت صفحهٔ ترانهٔ «نماز» با صدای «فریدون فروغی» با موسیقی «اسفندیار منفردزاده» منتشر میشود.
این سروده، و ابتکار دکلمهٔ آن با صدای شاعر، مثل هر نوآوری و بدعت تازهای در جامعه با اظهار نظر و برخوردهای متفاوتی مواجه میشود. از آقایان در قم گرفته تا «عباس پهلوان» سردبیر مجلهٔ «فردوسی» و حتی شاعری چون «نصرت رحمانی»!
چند سال پیش، [یکشنبه ۱۹ خرداد ماه ۱۳۹۲] شهیار قنبری در برنامهٔ هفتگی «قدغنها» ضمن تعریف ماجراهای مربوط به این شعر، دکلمهٔ آن را نیز پخش کرد. پیشینهٔ شعر را به روایت شاعر در بخش اول، و دکلمهٔ کمیاب آن را در بخش دوم در جعبهٔ موسیقی زیر بشنوید.
من نباید به تو تسلیم شوم
با صدای تو که طعم علف تازه ده را میداد،
سوزش فاجعه از یادم رفت،
و نیاز تن تو کورم کرد.
با خیال تو من ایکاش نمیخوابیدم،
و تمامیت مردانگیام را به تو ایکاش نمیبخشیدم.
من چه میدانستم، من چه میدانستم،
من شهیدم، تو شهادت دادی.
با تو ایکاش نمیخوابیدم
و تمامیت مردانگیام را به تو ایکاش نمیبخشیدم.
با تو روی علفی خوابیدم
که کسانی دیگر،
که کسانی بهتر،
از من و تو عاشقتر،
دو سه شب پیش تمامیت خود را به مُصیبت دادند.
من چه میدانستم، من چه میدانستم . . .
با تو ایکاش نمیخوابیدم
و تمامیت مردانگیام را به تو ایکاش نمیبخشیدم.
من چه میدانستم، من چه میدانستم . . .
تو به من میگفتی: خون روی علف از دامن توست،
من چه میدانستم، من چه میدانستم . . .
با خیال تو من ایکاش نمیخوابیدم
و تمامیت مردانگیام را به تو ایکاش نمیبخشیدم.
من به خود میگفتم: نه!
نباید به تو تسلیم شوم،
و نباید بگذارم که تو در شعر بلندم باشی.
اینک آن فاجعه،
آن لحظهی شوم،
تو تمامیت شعرم شدهای،
تو تمامیت شعرم شدهای
با تو ایکاش نمیخوابیدم و
و تمامیت مردانگیام را به تو ایکاش نمیبخشیدم.
* * *
سالها پیش (تیر ماه ۱۳۸۶) مطلب هفتهنامهٔ فردوسی به سردبیری و قلم عباس پهلوان را در وبلاگی دیدم. بریدهٔ آن مجله بود و متن تایپ شدهٔ مطلب. بالای آن نوشته بود: «سه جور میشود به این قضیه نگاه کرد.» گزینهٔ دوم آن با نظر من بیشتر جور بود. نوشته بود: «بخوانید و بدانید که «ترانهٔ نوین ایران» چه راه سختی را پشت سر گذاشته است.»
و اما اینکه آن عداوت و قلمپرانی پهلوانِ فرودسی از کجاست، داستان تاسفبار و غمانگیزیست. شاید بهتر آنکه شاعر خود در یکی از «قدغنها»یش به آن بپردازد و ما روایت شنیداری آن حکایت را پیوست جعبهٔ صدای این صفحه کنیم.
ملاحظات:
صفحه مستهجن: چشممان روشن که پس از رواج صفحههای مبتذل با صدای خوانندههای جورواجور و با اشعار بند تنبانی و مستهجن، حالا «صفحه شعرگونه مبتذل» هم به بازار آمده است و نمونه آن شعریست که آقایی با لحن خیلی سوزناک، با موزیک و دامدومب میخواندش.
این به اصطلاح شعر، پشت صفحهای به نام نماز ضبط شده است که آهنگ آن از اسفندیار منفرد زاده است و جوانی به نام فروغی آن را خوانده ولی خصوصیات آنروی آن، که شعری بدون آواز است، معلوم نیست. آقایی که شعر بند تنبانی را دکلمه میکند، درطول قرائت شعر صحبت از دراز کشیدن خودش با دختری میکند روی علفها . . . و اینکه تمام مردی خود را به طرف بخشیده و طرف مربوطه چند قطره خون از دامنش را به عنوان تمام زنانگیش به او تقدیم کرده است. . . آنهم با چه سوزی شعر را قرائت می کند که حال آدمیزاد بههم میخورد. و لابد پس فردا این شعر گونه مزخرف مستهجن اسلحهای میشود در دست عدهای فرصتطلب که شیردود بکشند طرف شعر معاصر و وسیلهای برای اتهام و بدنام کردن آن.
و خطر دیگرش اینکه عدهای شهرتطلب هم بلند شوند و پولی دست و پا کنند و بخواهند اراجیف سانتیمانتال و گاه کلمات مستهجن خود را به نام «نوای عاشقانه» روی صفحات ضبط کنند و به بازار صادر بفرمایند.
اگر ترانه و ترانهسازی ضابطهای ندارد و خوانندگی با معیارهای گذشتهٔ آن به کلی متفاوت است تا جایی که آهنگساز معروفی مثل [اسفندیار] منفردزاده هم «آهنگش» را به جوان بدصدایی میدهد تا آن را بخواند، اگر هر گونه اراجیفی به اسم ترانه شهرت ایرانگیر پیدا میکنند و بر صدر مینشینند و عزت میبینند، دلیل ندارد که بگذاریم اینگونه اراجیف هم به اسم دکلمه شعر رایج شود و عدهای از کنار آن به نوایی برسند. [+]
* * *
از روایتهای «شهیار قنبری» در این سایت:
حکایت ترانه «بخواهی نخواهی همینه» (سوسن)
حکایت ترانه «بستر ننگین رقیب» (عباس مهرپویا)
حکایت سرودهی «من نباید به تو تسلیم شوم»
* * *