«زمستان»
مهدی اخوان ثالث
(مجموعه ترانهها)
«زمستان»، در دی ماه سال ۱۳۳۴، از قلم «مهدی اخوان ثالث» (م. امید) تولد یافت و دی ماه امسال (۱۳۹۲)، پا به پنجاه و هشت سالگی گذاشت. این شعر که در زمان سرودن از سوی شاعر به «احمد شاملو» تقدیم شده بود، سال بعد در مجموعۀ شعری به همین نام منتشر شد.
ده سال بعد (۱۳۴۸)، «زمستان» با آهنگی از ساختههای «امینالله رشیدی» به ترانه در آمد. آهنگ ترانه را ارکستر بزرگ رادیو ایران بهرهبری و پرداخت «سیروس شهردار» نواخت. هنرمندانی چون «حبیبالله بدیعی» و «علی تجویدی» از نوازندگان، و «پروین» خوانندۀ این ترانه بود. این شاید اولین باری است که «شعر نو» در قالب «ترانه» مینشیند و اتفاق را که خوانندهای زن نیز آن را میخواند.
بیست سال بعد (۱۳۶۹)، «زمستان» یکبار دیگر ترانه میشود. با ارکستری عظیم و فرمی ویژه در کاری مشترک از «محمدرضا درویشی» و «شهرام ناظری». نوار کاست این اجرای متفاوت هفتهای بعد از درگذشت شاعر به بازار میآید.
ده سال دیگر میگذرد. زمستان سال ۱۳۷۹ میرسد و اینبار «محمدرضا شجریان» است که «زمستان» را با ساز «حسین علیزاده» میخواند. با ارکستری مختصر (تار و کمانچه و تنبک)، در کالیفرنیای آمریکا و در شکل کنسرت.
و سالی پیش بود انگار که «هوشمند عقیلی»، چهارمین ترانه از این سرودۀ ماندگار را اجرا و به یادگار گذاشت. اجرایی با بهرهگیری از ساند افکت و صداهای زمینه در فضاسازی باد و برودت زمستانی که سرمایش سخت سوزان است؛ و بالاخره باز اجرایی دیگر به سعی «گروه لیان»، در حال و هوای «ضرب» و «زنگ مرشد» و «گود زورخانه» که شنیدن دارد.
* * *
زمستان
سلامت را نمیخواهند پاسخ گفت،
[سرها در گریبانست.
کسی سر بر نیارد کرد پاسخ گفتن و دیدار یاران را.
نگه جز پیش پا را دید، نتواند،
که ره تاریک و لغزانست.
وگر دست محبت سوی کس یازی،
به اکراه آورد دست از بغل بیرون؛
که سرما سخت سوزانست.
نفس، کز گرمگاه سینه میآید برون، ابری شود تاریک.
چو دیوار ایستد در پیش چشمانت.
نفس کاینست، پس دیگر چه داری چشم
ز چشم دوستان دور یا نزدیک؟
مسیحای جوانمرد من! ای ترسای پیر پیرهن چرکین
هوا بس ناجوانمردانه سردست. . . آی . . .
دمت گرم و سرت خوش باد!
سلامم را تو پاسخ گوی، در بگشای!
منم من، میهمان هر شبت، لولیوش مغموم.
منم من، سنگ تیپا خوردۀ رنجور.
منم، دشنام پست آفرینش، نغمۀ ناجور.
نه از رومم، نه از زنگم، همان بیرنگ بیرنگم.
بیا بگشای در، بگشای، دلتنگم.
حریفا! میزبانا! میهمان سال و ماهت پشت در چون موج میلرزد.
تگرگی نیست، مرگی نیست.
صدایی گر شنیدی، صحبت سرما و دندانست.
من امشب آمدستم وام بگزارم.
حسابت را کنار جام بگذارم.
چه میگویی که بیگه شد، سحر شد، بامداد آمد؟
فریبت میدهد، بر آسمان این سرخی بعد از سحرگه نیست.
حریفا! گوش سرما برده است این، یادگار سیلی سرد زمستانست.
و قندیل سپهر تنگمیدان، مرده یا زنده،
به تابوت ستبر ظلمت نهتوی مرگاندود، پنهانست.
حریفا! رو چراغ باده را بفروز، شب با روز یکسانست.
سلامت را نمیخواهند پاسخ گفت.
هوا دلگیر، درها بسته، سرها در گریبان، دستها پنهان،
نفسها ابر، دلها خسته و غمگین،
درختان اسکلتهای بلورآجین،
زمین دلمرده، سقف آسمان کوتاه،
غبارآلوده مهر و ماه،
زمستانست.
تهران ـ دیماه ۱۳۳۴
از مجموعۀ «زمستان»
* * *
یادنامهٔ «مهدی اخوانثالث» در این سایت
* * *