ریرا
نیما یوشیج
ریرا
ریرا . . . صدا میآید امشب،
از پشت«کاچ» که بندآب
برق سیاه تابش، تصویری از خراب،
درچشم میکشاند،
گویا کسیست که میخواند.
اما صدای آدمی این نیست
با نظم هوشربائی، من
آوازهای آدمیان را شنیدهام،
در گردش شبانی سنگین،
زاندوههای من،
سنگینتر،
وآوازهای آدمیان را یکسر
من دارم ازبر.
یک شب درون قایق دلتنگ
خواندند آنچنان،
که من هنوز هیبت دریا را،
در خواب میبینم.
ریرا . . . ریرا
دارد هوا که بخواند،
درین شب سیا،
او نیست با خودش،
او رفته با صدایش، اما
خواندن نمیتواند.
سال ۱۳۳۱
* * *
آثار «نیما یوشیج» در سایت «راوی حکایت باقی»
* * *