برف
زردها بیخود قرمز نشدهاند،
قرمزی رنگ نینداختهست،
بیخودی بردیوار.
صبح پیدا شده از آنطرف کوه «ازاکو» اما،
«وازنا» پیدا نیست.
گرتهی روشنی مُردهی برفی همه کارش آشوب
بر سر شیشهی هر پنجره بگرفته قرار،
«وازنا» پیدا نیست.
من دلم سخت گرفتهست از این
میهمانخانهی مهمانکُشِ روزش تاریک،
که به جانِ هم نشناخته انداختهست،
چند تن خوابآلود!
چند تن ناهموار!
چند تن ناهشیار!
سال ۱۳۳۴
* * *
آثار «نیما یوشیج» در سایت «راوی حکایت باقی»
* * *