باور
سرودهای از سیاوش کسرائی
با صدای دخترش: بیبی کسرائی
موسیقی: فرید روزبه
به مناسبت مرگ ناظم حکمت
باور نمیکُند دلِ من مرگِ خویش را
نه، نه من این یقین را باور نمیکُنم.
تا همدمِ من است نفسهای زندگی،
من با خیالِ مرگ دمی سر نمیکُنم.
آخر چگونه گُل، خَس وخاشاک میشود؟
آخر چگونه اینهمه رویای نونهال
نگشوده گُلْ هنوز،
ننشسته در بهار ،
میپژمرد بهجانِ من و خاک میشود؟
در من چه وعدههاست
در من چه هجرهاست
در من چه دستها به دعا مانده روز و شب
اینها چه می شوند؟
آخر چگونه این همه عشاقِ بیشمار،
آواره از دیار
یک روز بی صدا
در کوره راهها، همه خاموش میشوند؟
باور کُنم که دخترکانِ سفید بخت،
بیوصل و نامراد،
بالای بامها و کنار دریچهها
چشمانتظار یار، سیهپوش میشوند؟
باور کُنم که عشقْ نهان میشود به گور
بیآنکه سرکِشد گُلَ عصیانیاش زخاک؟
باور کُنم که دل،
روزی نمیتپد؟
نفرین براین دروغ، دروغِ هراسناک
پُل میکِشد به ساحلِ آینده، شعرِ من
تا رهروانِ سرخوشی از آن گذر کُنند.
پیغام من به بوسهی لبها و دستها،
پرواز میکُند
باشد که عاشقان به چنین پیکِ آشتی
یک ره نظر کُنند.
در کاوش پیاپی لبها و دستهاست
کاین نقشِ آدمی
بر لوحهی زمان
جاوید میشود
این ذره ذره گرمی خاموشوارِ ما
یک روز بیگمان
سر میزند ز جایی و خورشید میشود
تا دوست داریام
تا دوست دارمت
تا اشک ما به گونهی هم میچکد ز مهر
تا هست در زمانه یکی جانِ دوستدار
کی مرگ میتواند
نام مرا بروبد از یاد روزگار؟
بسیار گُل که از کفِ من بُرده است باد
اما منِ غمین
گُلهای یادِ کس را پَرپَر نمیکُنم
من مرگِ هیچ عزیزی را
باور نمیکُنم
میریزد عاقبت
یک روز برگِ من
یک روز چشم من هم در خواب میشود
ـ زین خوابِ چشمْ هیچکسی را گزیر نیست ـ
اما درونِ باغ
همواره عطر باورمن در هوا پُر است
از مجموعه «با دماوند خاموش»
* * *
با صدای «بیبی کسرایی» (دلم هوای آفتاب میکند)
* * *
یادنامهٔ «سیاوش کسرایی» در سایت «راوی حکایت باقی»
* * *