دوم بهمن ماه مصادف است با روز درگذشت «عارف قزوینی». از او به جز سرودههایش، چند تصینف نیز به جا مانده که «از خون جوانان وطن» مشهورترین آنها است. «بیژن ترقی» ترانهسرای معاصر خاطرهای دارد از چگونگی ضبط و احیای دوبارهی این تصنیف که شنیدنی است.
[. . .] یادمه یک روزی مرحوم داود پیرنیا منُ صدا کردند ـ در اتاق برنامهی گلها ـ و گفتند که: «آقای ترقی! من دلم میخواد شما این شعر «از خون جوانان وطن لاله دمیده» را عوض کنید.»
گفتم: برای چی!؟
گفت: خُب «از خونِ جوانانِ وطن» موردِ ایراد واقع میشه.
گفتم: آقای پیرنیا! شما چرا این حرف را میزنید!؟ اولا این شعر و آهنگ مثل تار و پود به هم بافته شده؛ ثانیا این شعر مربوط به صدر مشروطیت و یادآور آن دوره از تاریخ ایران است. بعد من هر چی بگذارم روی شعری که از «عارف» به آن عظمت است، جز اینکه خودم را مفتضح کنم، کار دیگری نکردهام.
(خدا شاهده من همونموقع مثل اینکه «عارف» را با چشم خودم میدیدم که داره غضبناک به من نگاه میکُنه، ببینه بالاخره من چی میگم.)
گفتم: بیایید شما این تصنیف را ضبط بکنید و صبح روز «جشن مشروطیت» پخش کنید. (که همین کار را کرد، و بلند شد و منُ بوسید.)
* * *
پانویس راوی:
● نقل این خاطره را از زبان زندهیاد «بیژن ترقی» در تراکت اول جعبهی موسیقی بالا بشنوید.
● نکتهی قابل توجه در این روایت یکی هم رفتار زندهیاد «داود پیرنیا» است. او به عنوان سرپرست برنامهی گلها در رادیو ایران از حساسیتهای رایج دولتمردان به تمثیل و اشاراتی چون «دمیدن لاله از خون جوانان» آگاه است و احتمال میدهد این توصیف بعدا «مورد ایراد واقع شود!»، با این حال اما حرف و استدلال «بیژن ترقی» را میپذیرد و در استقبال و سپاسمندیاش از این پیشنهاد از جا برمیخیزد و او را میبوسد. سالی که این موضوع اتفاق افتاد «داود پیرنیا» ۵۶ سال داشت و از مدیران قدرتمند رادیو ایران، و «بیژن ترقی» ۲۷ ساله بود و ترانهسرایی که هنوز به شهرت امروز نبود.
* * *
از خاطرات «بیژن ترقی» در این سایت:
● حکایت ترانه «صبرم عطا کن» به روایت «بیژن ترقی»
● حکایت ترانه «بهار دلنشین» (بنان) به روایت «بیژن ترقی»
● حکایت ترانه «بگو که هستی» (دلکش) به روایت «بیژن ترقی»
● حکایت ترانه «کعبهٔ دلها» (الهه) به روایت «بیژن ترقی» و «الهه»
● حکایت تصنیف «از خون جوانان وطن» (الهه) به روایت «بیژن ترقی»
* * *