یادمان سرو ایستاده، «خسرو گلسرخی»،
هماو که رسم «چانه زدن» نمیدانست.
در حکومت پیشین ایران و در رو در رویی با حکومتیان ـ آنچنان که در این حکومت و همۀ حکومتهای بعد از این هم ـ کم نبودهاند کسانی که فنا شدهاند. فدا، در راه باورهایی که داشتند و مهمترین آن باورها، شاید، عدالتخواهی و برای همه یکسانخواستنهایشان.
به شهادت تاریخ این مبارزات اما، بودهاند نیز که مظلومانه و فقط به بهانۀ مردمدوستیشان بهایی گران پرداختهاند. جانهای شریفشان را.
«خسرو گلسرخی» و «کرامت دانشیان» از آنجمله به ناحق کُشتهشدگانند. مرگ مظلومانۀ آنان از همان فردای تیربارانشان، در ادبیات معاصر و بهخصوص شعر امروز جای خود را باز کرد و ماندگار شد. جایی در کنار و همسنگ با واقعۀ «سیاهکل». [+]
سرود «بهاران خجستهباد!» یادگار نام و یادآور خاطرۀ «کرامت دانشیان» شد و «گُلِ سُرخ»، در شعر بعد از بهمن ۱۳۵۲ سمبل «گلسرخی».
یکی از ترانههایی که به یادمان گلسرخی سروده و اجرا شد، ترانۀ مشهور «شقایق» بود. فلسفۀ وجودی این ترانه در زمان اجرای اول خود، برای اهل نظر روشن و آشکار بود و چه بسا زبانزد شدن و استقبالِ مردم از آن هم از همان مایه میگرفت. تا اینکه سالی پیش، اردلان سرفراز در یادداشتِ همراه شعر این ترانه، خاطرهاش را از آن زمان نوشت که خود بخشی از تاریخ ترانهسرایی نوین ایران و عصر ماست.
شاعر ترانۀ شقایق ـ اردلان سرفراز ـ در پانویس شعری که «به: خسرو گلسرخی، شقایقی که به فرمان باد پرپر شد» مینویسد:
زندهیاد خسرو گلسرخی، شاعر شهید خلق از را از روزگار قلمزنیم (در دفتر یکی از مجلههای هفتگی) میشناختم. با شنیدنِ خبر دستگیری و اعدامش، این ترانه در من آغاز شده و مرهم زمزمههای پنهانی بر زخم بغضی بود که هرگز به شکستن نرسید و نتوانستیم آن را سیر گریه کنیم.
از آنجا که نوشتن و بر زبان آوردنِ بسیاری کلمات و ترکیبات بهدستور ادارۀ نگارش ساواک قدغن شده بود، و مجازاتِ اطاعت نکردن از این فرمان زندان بود و اعدام، به ما اجازه ندادند بهنام «گُل سُرخ» و برای او مرثیه بسازیم.
همچنانکه در متن شعر بارها و بارها دخالت کرده و دست بردند ـ به شهادت فرید زُلاند که بیش از همه برای تصویب این ترانه در تکاپو بود ـ اما هر بار با اعمال زور و تغییراتِ آنها من مقاومتر شده، و بر عقیدۀ خود راسختر همان مفاهیمی را که ممنوع شده بود با کلمات و استعارههای تازهتری نوشته و دوباره برای تصویب عرضه میکردم. مثلا بهجای «گُل سُرخ»، «شقایق»؛ بهجای «زندان»، «گُلخونههای بیکسی» و . . .
بالاخره با هزار عذابِ هراسآلود، ترانهای که میرفت تا سومین اثر جاودانۀ فرید (آهنگ بر روی شعر) باشد، شکل آهنگ گرفت. اما چگونه؟
در آپارتمان صمیمی و کوچکی که او در خیابان کاج داشت همراه با داریوش شبهای بسیاری را کنار پیانو به سحر رساندیم و روی این ترانه با توجه به ویژگیهای صدای داریوش، ملودیهای فرید و پیامی که در شعر نهفته بود کار کردیم که گذاشتن آهنگ بر روی شعر، مثل شعر بر آهنگ نوشتن زحمت و زمان بسیاری میطلبد.
بهر تقدیر، پس از ماهها رنج و زحمت، ثمرۀ اولین همکاری «داریوش» و «فرید»، با تنظیم پُرشکوه «آندارنیک»، بهنام نامی شهید خلق، جاودانه شد. [صفحات ۱۵۹ و ۱۶۰ «از ریشه تا همیشه، گزینۀ سی سال ترانههای اردلان سرفراز»، نشر البرز ـ آلمان]
* * *
دلم مثل دلت خونه، شقایق
چشام دریای بارونه، شقایق
مثه مُردن میمونه دل بُریدن
ولی دل بستن آسونه، شقایق
شقایق درد من یکی دو تا نیست
آخه درد من از بیگانهها نیست
کسی خشکیده خون من رو دستاش
که حتی یک نفس از من جدا نیست
شقایق، وای شقایق، گل همیشه عاشق
شقایق اینجا من خیلی غریبم
آخه اینجا کسی عاشق نمیشه
عزای عشق غصهاش جنس کوهه
دلِ ویرون من از جنسِ شیشه
شقایق آخرین عاشق تو بودی
تو مُردی و پس از تو عاشقی مُرد
تو رو آخر سراب و عشق و حسرت
تهِ گُلخونههای بیکسی بُرد
شقایق، وای شقایق، گل همیشه عاشق
دویدیم، دویدیم و دویدیم
به شبهای پُر از قصه رسیدیم
گره زد سرنوشتامونو تقدیر
ولی ما عاقبت از هم بُریدیم
شقایق جای تو دشت خدا بود
نه تو گلدون، نه توی قصهها بود
حالا از تو فقط این مونده باقی
که سالار تمومِ عاشقایی
شقایق، وای شقایق، گل همیشه عاشق
* * *
برگشت به یادنامهٔ «خسرو گلسرخی»
* * *