در مجموعۀ ترانههای خوانده و اجرا شده ـ از آغاز تا امروز ـ ترانههای ماندگاری نیز هست که به نوعی با بخشی از تاریخ سیاسی ـ اجتماعی دوران ما، یا با دورهای از جوانی و خاطرات ما پیوند دارد و هنوزا هنوز همپای یاد و خاطرههای ماست.
از جملۀ این ترانهها یکی هم ترانۀ معروف «جمعه» است که به دو واقعۀ اصلی و اثر گذار در تاریخ مبارزات مردمی ـ سیاسی معاصر ایران گره خورده. یکی واقعۀ «سیاهکل» در جمعۀ سرد ۱۹ بهمن سال ۱۳۴۹، و دیگری داغ کشتار مردم در جمعۀ ۱۷ شهریور ماه سال ۱۳۵۷
در سابقه و تاریخچۀ ترانۀ «جمعه»، باید از فیلم «خداحافظ رفیق» ساختۀ «امیر نادری» گفت و این واقعیت که: کنجکاوی برای شنیدن آن موسیقی و ترانۀ متن و شعر و صدا، تنها عاملی بود که میتوانست سینماروهای آنروزگار را به دیدن این فیلم جذب کند. فیلمی که از اولین فیلمهای نامتعارف سینمای ایران بود با بازی هنرپیشههایی ناشناخته و نه چندان معروف.
«امیر نادری» به عنوان عکاس فیلم که از زمان ساختن فیلم «قیصر» با «عباس شباویز» [تهیهکننده] و «اسفندیار منفردزاده» [سازندۀ موسیقی متن فیلم] آشنایی داشت، در تلاش خود برای ساختن اولین فیلمش [خداحافظ رفیق]، حمایت ضمنی و معینی بابت دوربین، فیلم خام و کارهای اداری را از شباویز، و قول ساختن موسیقی متن فیلم را از «منفردزاده» گرفته بود.
از نگاه «امیر نادری» و با شناختی که از اوضاع سینمای ایران داشت، «اسفندیار منفردزاده» که در آن سالها با ساختن موسیقی متن فیلمهای «قیصر»، «رضا موتوری»، «داش آکل» [مسعود کیمیایی]، و «طوقی» [علی حاتمی]، نامی مشهور در سینمای ایران شده و ساختههاش شناخته و به گوش آشنا بود، با اجازه دادن به درج نام او به عنوان سازندۀ موسیقی متن در تیتراژ و پوستر فیلم، میتوانست معرف معتبری برای «خداحافظ رفیق» که به خون دل و تنگدستی به انجام رسانده بود باشد
این ایده و پیشبینی از طرف «عباس شباویز» [تهیهکننده] نیز مورد استقبال و قبول واقع میشود. پس با توفیقی که ترانۀ متن فیلم «رضا موتوری» حاصل کار «شهیار قنبری»، «اسفندیار منفردزاده» و «فرهاد مهراد» بهدست آورده بود؛ پیشنهاد میکند آهنگ و ترانهای توسط این مثلث هنری برای فیلم «خداحافظ رفیق» سروده و احرا شود.
«شهیار قنبری» در مجموعهای از ترانهسرودههای او که با نام «دریا در من» منتشر شده، در پانویس این شعر مینویسد:
«در یک عصر جمعه، ترانۀ جمعه را در خانۀ اسفندیار نوشتم. روبروی سازمان سینما پیام. بلوار الیزابت دوم. ترانه را به امیر نادری و فیلم خداحافظ رفیقاش، دوستانه پیشکش کردیم. روی جلد صفحۀ چهل و پنج دور، سه تصویر سپید و سیاه از جوانیی ما. پشت جلد. دستانی چروکیده. پیر. سیاه. گرسنه. پای این تصویر نوشتم: ـ نازنین، هدیهیی به تو که هر روزت، جمعه است. ترانۀ آمنه، با صدای آغاسی، همزمان منتشر شد. میگفتند: جمعه بیش از آمنه گل کرده است! جمعه، پیروزی ترانۀ نوین بود.»
«منفردزاده» در همدلیای که با جریان سینمای متفاوت و معترض داشت و از بابت قولی که داده بود ملودی و ریتم آهنگ و ترانه را میسازد اما از آنجا که خود درگیر تعهدات دیگری است که باید به موقع آماده کند از «محمد اوشال» از آهنگسازان خوب و مطرح آن سالها میخواهد اجرای اینکار را تقبل کند و «امیر نادری» را نزد او میفرستند.
«محمد اوشال»، در جواب به این درخواست همکار خود، قطعهای میسازد که بیشتر با سازهای بادی اجرا میشود. روی همین ریتم و ملودی که فضا و ضرباهنگی نظامی دارد، «فرهاد» سرودۀ «شهیار قنبری» را میخواند. حاصل آن هر چه هست اما به دل «امیر نادری» خوش نمینشیند. پس باز به خود «اسفندیار منفردزاده» باز میگردد و با این انتظار که خود او کار را تمام و قولی که داده را عمل کند.
این رفت و آمدها با به پایان رسیدن صدا گذاری و دوبلۀ فیلم بیشتر و فشردهتر میشود. تا آخر شبی از روزی که دیگر خلق همه از این به تاخیر و تعویق افتادنها تنگ شده و کار دارد به رنجیدگی خاطر و آزردگی دل میکشد، «منفردزاده» سر راه به رستورانی که «فرهاد» شبها در آنجا میخواند میرود.
ساعتی به انتظار تمام شدن نوبت خواندن فرهاد مینشیند و ساعت سه بامداد او را به همراه «شهبال شبپره» یکی از اعضای گروه «بلککتز» که «فرهاد» خوانندۀ آن است برمیدارد و از «رستوران کوچینی» در حوالی «بلوار الیزابت» راه به راه میرانند تا برسند به «استودیو طنین» در خیابان «ثریا» کوچۀ «رامسر».
آنموقع از شب، استودیو آزاد است. «محمد اوشال» برای کاری شخصی هنوز آنجاست؛ «شهرام غواص» از جوانان علاقهمندی که کارهای نیستند ولی معمولا همان دور و برها هستند هم دم دست است. دیروقت است و چیزی به پگاه نمانده، قبل از اینکه «فرهاد» از پا در بیاید و به خواب بیفتد باید کار را تمام کرد.
پس «شهبال شبپره» پشت درام مینشیند و «محمد اوشال» روی کلیدهای پیانو خم میشود و گیتار هم که دست خود «فرهاد» است. «اسفندیار منفردزاده» یکبار ملودی را با سوت میزند و زمزمه میکند. «شهرام غواص» را صدا میزنند که بیاید «سوت» را بزند. میآید. میزند و پشتبندش «فرهاد» میخواند. کل کار و اجرا در یک برداشت ـ بدون تکرار دوباره ـ ضبط و تمام میشود. ساعتی بعد که پگاه سر میزند، ترانۀ «جمعه» متولد شده است.
«جمعه» با صدای «فرهاد»، بیهیچ چشمداشت مادی، و صرفا در جهت حمایت از «امیر نادری»، و فیلم «خداحافظ رفیق»، به او هدیه میشود. این ترانه کمی بعدتر با صدای «گوگوش» هم اجرا شد و به بازار آمد. ولی اجرای «جمعه» با صدای فرهاد که تلخ میخواند بیشتر مورد قبول افتاد و ماندگار شد. او با صدای خود، این ترانه را به یاد و خاطرۀ نسل و زمانۀ ما پیوند زد.
ترانۀ «جمعه»، یک سال پس از واقعۀ «سیاهکل» که در جمعه ۱۹ بهمن ماه سال ۱۳۴۹ اتفاق افتاد سروده شده است. «اسفندیار منفردزاده» که از زمان دانشجویی و تحصیل خود در شهرهای «برلین» و «وین»، سری پرشور و دلی با جریانات سیاسی ـ اجتماعی روز داشت در مصاحبهای از تعلق خاطرش با واقعۀ سیاهکل میگوید. اینکه مترصد و در پی این بوده تا این رویداد را با ترانه و آهنگی پیوند بزند و به سهم خود ادای دینی بکند.
آنطور که خود میگوید، اول سراغ هممحلهای قدیمی و دوست دوران نوجوانی خود «احمدرضا احمدی» میرود و با شرح احساسی که از حال و هوای عصرهای جمعه دارد از او میخواهد که آن را در سرودهای به کلام بکشد. «احمدرضا احمدی» اما به هر دلیل از اینکار سر باز میزند و در عوض «شهیار قنبری» را که حالا در ترانهسرایی نامی آشناست به او پیشنهاد میکند.
و این حکایت دغدغه و بغض پنهان در غروب جمعه بوده تا عصر جمعهای که آن دو را در خانۀ «اسفند»، روبروی سازمان سینما پیام، در کنار هم مینشاند تا ترانه ـ آهنگی برای «خداحافظ رفیق» «امیر نادری» فراهم بیاورند.
آنجا یکبار دیگر «اسفندیار منفردزاده» ـ بیآنکه اشارهای به واقعۀ سیاهکل که سال قبلش رخ داده داشته باشد ـ برای ترانهسرای جوان، از حس خود و حال و هوای عصرهای جمعه میگوید.
«شهیار قنبری» با درک این احساس و حالتی که از کلافگی به آدمی دست میدهد، سرودن ترانه را دست میگیرد و از چشم و نگاه «منفردزاده»، ملالتی که در عصر جمعه است را میبیند: توی قاب خیس این پنجرهها، عکسی از جمعۀ غمگین میبینم. . . .؛ و استمرار خفقانی که هست را در: نفسم در نمیاد، جمعهها سر نمیاد. کاش میبستم چشمامو، این ازم برنمیاد. [روایت «شهیار قنبری را در تراکت دوم از مجموعهٔ شنیداری این صفحه بشنوید. برگرفته از برنامهٔ رادویی «قدغنها» به تاریخ ۱۳ فروردین ۱۳۹۶]
هفت سال بعد از انتشار این ترانه، بار دیگر جمعهای دیگر در تاریخ مبارزات مردمی ایران، رخت عزا تن میکند و سیاهپوش میشود. جمعهای که هفدهم شهریور ماه سال ۱۳۵۷ است. هنوز روزی از وقوع این کشتار نگذشته که نسخۀ دوم ترانۀ «جمعه» در تنظیم و اجرایی تازه، با ریتمی نظامی و تمی کوبنده به بازار میآید.
«اسفندیار منفردزاده»، در اجرای صدای چکشواری که در شروع نمونۀ بازخوانی شدۀ این ترانه میشنویم؛ از کوبش ضربههای بر هم دو پاره سنگ، و در ادامه از صدای «اسفندیار قرهباغی»، خوانندۀ سرود مشهور «ای ایران»، برای بخش کورال و همسرایی بهره گرفته بود و «فرهاد» که اینبار آنرا با حس و حالی متفاوت از اجرای اول میخواند.
این اجرای تازه با نام «جمعه برای جمعه»، در همدلی با واقعۀ جمعۀ سیاه ۱۷ شهریور منتشر شد و بعد از واقعۀ «سیاهکل» پیوندی همیشه با آن رویداد تاریخی نیز دارد.
* * *
واقعهٔ «سیاهکل» در ترانه و سرودهها:
جنگل: (ایرج جنتیعطائی، بابک بیات، داریوش اقبالی)
سیزده [به دلاوران سیاهکل] (شهیار قنبری)
* * *
در بارهٔ «اسفندیار منفردزاده» در این سایت:
یادمان هفتاد سالگی «اسفندیار منفردزاده»
* * *