هوشنگ ابتهاج: هنر گام زمان (صدای شاعر)

هوشنگ ابتهاج هنر گام زمان

هنر گام زمان
سروده و صدای: هوشنگ ابتهاج (ه. الف. سایه)
تار: محمدرضا لطفی

امروز نه آغاز و نه انجام جهان است
ای بس غم و شادی که پسِ پرده نهان است
گر مرد رهی غم مخور از دوری و دیری
دانی که رسیدن، هنر گام زمان است
تو رهرو دیرینه‌ی سر منزل عشقی
بنگر که ز خونِ تو به هر گام نشان است
آبی که برآسود زمینش بخورد زود
دریا شود آن رود که پیوسته روان است
باشد که یکی هم به نشانی بنشیند
بس تیر که در چله‌ی این کُهنه‌کمان است
از روی تو دل‌کندنم آموخت زمانه
این دیده از آن روست که خونابه‌فشان است
دردا و دریغا که در این بازی خونین
بازیچه‌ی ایام، دل آدمیان است
دل بر گذر قافله‌ی لاله و گل داشت
این دشت که پامال سواران خزان است
روزی که بجُنبد نفس باد بهاری
بینی که گل و سبزه کران تا به کران است
ای کوه تو فریاد من امروز شنیدی
دردی‌ست درین سینه که همزاد جهان است
از داد و وداد آن همه گفتند و نکردند
یارب چه قدر فاصله‌ی دست و زبان است
خون می‌چکد از دیده در این کُنج صبوری
این صبر که من می‌کُنم افشردن جان است
از راه مرو سایه که آن گوهر مقصود
گنجی‌ست که اندر قدم راهروان است

* * *
یادنامه‌ی «هوشنگ ابتهاج» (سایه)

* * *

error: Content is protected !!